تصور داشتن چیزی یا کسی فقط یه توهّمه ... یه توهّم ِ دوست داشتنی!

اما حقیقت اینه که : هیچ چیز و هیچ کس به من تعلق نداره.

وقتی دنیای پر از تظاهر اطرافم،یهو آوار شد رو دلم

به شدت احساس تنهایی و دلتنگی کردم

رنجیـــدم

بغــض کــردم

و ... بــاریـــدم .

صــداے تپـش هـاے قلبمــ رو میشنوم
ولـے
هیچـ علاقه اے به زندگـے کردטּ توشـ نیستـــ

خدایا چه راه هایی که رفتم تا بفهمم جزتو راهی نیست خلاصم کن





از این عشق هایی که گاهی هست و گاهی نیست.





بعضی ادما باید نجابت رو از اسب و وفاداری رو از سگ یاد بگیرن!!!





این روزها هر جایی را که نگاه می کنم پر است از وجو ادم های"بی وجود"





زخمهایم به طعنه می گویند دوستانت ، چقدر با نمک اند



هیچ گاه تنهاییت را به حراج نگذار،فصلش که برسد به قیمت می خرند.

دیگر بهار هم سرحالم نمیکند
چیزی شبیه معجزه زلالم نمیکند
آه ای خدا مرا به کبوتر شدن چکار
وقتی که سنگ هم رحم به بالم نمیکند

دیگر سوسوی هیچ چراغی امیدوارم نمی کند
دیگر گرمای دستی دلم را به تپیدن وا نمی دارد
میروم تا در تاریکی راه خود را پیدا کنم
که به چراغهای نورانی و دستهای گرم دیگر اعتمادی نیست

سلامتي دوستي كه وقتي ميگي دلم گرفته مياي بريم بيرون دو كلمه ميگه: _ _ _ ساعت چند؟

آنکس که میگفت دوستم دارد عاشقی نبود که به شوق من آمده باشد

رهگذری بود که روی برگ های پاییزی راه میرفت واین صدای:

خش خش برگ ها..............................

همان آوازی بود که من گمان میکردم میگوید:

دوستت دارم.....................................

این شـــــــــــب ها

چقدر دلـــــــم می خواهد کســی آرامــــــــــــــ بــهم بگویـد:

" بـمیــــــــــری انشاالله "

و من فـریــــاد بـــزنم

:" آمـــــــــــیـن "

خــــــــدايــــــــا...♥

خــــواســـتم بگويــــم تنــــــهايــــم ،

امـا نـگــاه خــنـــدانـــت مــــرا شــرمــگيـــن کـرد ؛

چــہ کسي بـــهــتـــر از تــو ...؟

روزی می شود که برگ برنده ات دل می شود…
اما تو دیگر حاکم نیستی…