دیوار کاربران


مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۱۱/۰۴

کوه با نخستین سنگ ها آغاز می شود
و انسان با نخستین درد
در من زندانی ، ستمگری بود
که به آواز زنجیرش خو نمیکرد
من با نخستین نگاه تو آغاز شدم

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۱۱/۰۴

هراسم از نگاه چشم مست است
که امشب چشم ساقی می پرست است
چنان آلوده ی چشم خمارم
ندانستم که ساقی چیره دست است
بخوان ساقی مرا مشتاق می کن
دلم امشب به میخانه به بست است
اگر مجنون شدم بر من ننالید
به می سیراب کن وین از الست است
رهایم (گلشنا) در زیر پایش
مرا اقبال اول هرچه هست است

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۱۱/۰۴

روزی ما دوباره کبوترهایمان را
پرواز خواهیم داد
و مهربانی
دست زیبایی را خواهد گرفت
و من آن روز را انتظار می کشم
حتی روزی که نباشم

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۱۱/۰۴

آه اگر آزادی سرودی می خواند
کوچک
همچون گلوگاه پرنده ای
هیچ کجا دیواری فرو ریخته برجای نمی ماند
سالیان بسیاری نمی بایست
دریافتی را
که هر ویرانه نشان از غیاب انسانی است ... شاملو

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۱۱/۰۴

و عشق را
کنار تیرک راه بند
تازیانه می زنند
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد...
روزگار غریبی است نازنین...
آنکه بر در می کوبد شباهنگام
به کشتن چراغ آمده است
نور را در پستوی خانه نهان باید کرد..

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۱۱/۰۴

نقاش چيره دستم و امشب به دست غم
نقشي بديع و دلکش و زيبا کشيده ام
وز جلوه ي جمال دل انگيز روي يار
دنياي ذوق و شعر و هنر آفريده ام
بنهاده ام ز شوق ،به چشمش شرار مهر
شفاف و دلفريب بدان سان که ديده ام
چون خامه ام رسيد به لعلش دلم طپيد
گوئي به آب زمزم و رضوان رسيده ام
تصوير او تمام شد اما دريغ و درد
ديدم که حيف، زحمت بيجا کشيده ام
تصویر زنده بود ،ولی مهر ما نداشت
من نیز دل ز صحبت یاران بریده ام
در چشم دل سياه حبيبم، وفا نبود؟
يا اين که بود مهر و وفا ،من نديده ام
ليکن چگونه ديده بپوشم ز ديدنش
مهرش بدل گرفته و با جان خريده ام
گلزار مهر او که به دل ريشه کرده است
با اشک چشم و خون جگر پروريده ام
من ماندم و (حبيب) و دل زار خويشتن
با ياد دوست گوشه عزلت کشیده ام

amir0271
amir0271
۱۳۹۴/۱۱/۰۴

طوری بخند که حتی تقدیر شکستش را بپذیرد،

چنان عشق بورز ...

که حتی تنفر راهش را بگیرد و برود ...

و طوری خوب زندگی کن ...

که حتی مرگ از تماشای زندگیت سیر نشود ...!

این زندگی نیست که می گذرد ما هستیم که رهگذریم ...

پس با هر طلوع و غروب لبخند بزن مهربان باش و محبت کن ...

می دانی ..!!

روزها بلاخره به شب می رسند.

تا رسیدن شب از گذشت روزت راضی باش دوست من ..

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۱۱/۰۴

هراسم از نگاه چشم مست است
که امشب چشم ساقی می پرست است
چنان آلوده ی چشم خمارم
ندانستم که ساقی چیره دست است
بخوان ساقی مرا مشتاق می کن
دلم امشب به میخانه به بست است
اگر مجنون شدم بر من ننالید
به می سیراب کن وین از الست است
رهایم (گلشنا) در زیر پایش
مرا اقبال اول هرچه هست است

عصربخیر

0Arta
0Arta
۱۳۹۴/۱۱/۰۳

وقتی پست یکیو خوندم درباره خودشو مخاطب خاصش بعددیدم کنار اسم کاربریش زده دهه هشتادی راستش ترسیدم ازاین نسل

+5

aryan_
aryan_
۱۳۹۴/۱۰/۲۹