دیوار کاربران


ملے جوלּ
ملے جوלּ
۱۳۹۴/۱۱/۱۸

http://www.hamkhone.ir/member/64898/blog/view/243030--/

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۱۱/۱۷

گاهي پروانه ها هم اشتباه عاشق ميشوند
بجاي شمع گرد چراغهاي بي احساس خيابان ميميرند.....!


مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۱۱/۱۷

توهمایشی به زنامیگن الان به شوهراتون پیام بدین که عاشقتم وجواباشوباصدای بلندبخونین جوابا:
شما؟
اوه مریض شدی؟
عزیزم منم با منی؟
بازم ماشین رو کجا کوبوندی؟
من منظورت رو متوجه نمی شم؟
دوباره چه دست گلی به آب دادی؟
برو سر اصل مطلب چقدر پول لازم داری؟

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۱۱/۱۶

در آسمونه دل من پرنده پر نمیزنه
به کلبه غم زده ام محبت سر نمیزنه
یه مهربون یه هم زبون حلقه به در نمیزنه
هر جا میرم این غصه ها چون سایه دنبال منه
غم همیشه با منه مثل هم زاد منه این طلسم نمیشکنه
یه مهربون یه هم زبون حلقه به در نمیزنه
هر چی غمه مال منه بدتر ز غم حال منه
به هر کسی رسیدم دلم و سوزونده
هر روز به یه بهونه چشممو گریونده
دلم می خواد که برم جای بی نشونی
برای من امید موندنی نمونده
دیگه وقت رفتنه وقت دل بریدنه
یه مهربون یه هم زبون حلقه به در نمیزنه

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۱۱/۱۶

مرا شبیه خودم مثل یک ستاره بکش! شبیه من که نشد خط بزن دوباره بکش
مرا شبیه خودم در میان آتش و دود
شبیه چشم و دلم غرق صد شراره بکش
و بعد دست بکش بر شراره ام یک شب
بسوز و قلب مرا پاره پاره پاره بکش
و زخم های دلم را ببین و بعد از آن
لباس بر تن این قلب بی قواره بکش
بخند!خنده ی تو شعله می زند بر من
بخند و شعله ی من را به یک اشاره بکش
برای بودن من عشق را نشانه بگیر
و خط رد به تن هرچه استخاره بکش
ببین ستاره شدم با تو ای بهانه ی من
مرا شبیه خودم!مثل یک ستاره بکش


مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۱۱/۱۶

آرام نمیگیرد قلبم اگر نیایی
میمیرد دل عاشقم اگر نمانی
تو خودت میدانی،
میدانی چقدر دوستت دارم و باز هم شعر رفتن را میخوانی
بدجور دلبسته ام به تو ، رحمی کن ، خواهش میکنم از دل بی وفای تو
نمیتوانم لحظه نبودنت را ببینم ، میدانم منتظر این هستی که از درد عشقت بمیرم
دلم میخواهد دوباره دستهای تو را بگیرم و دوباره تمام گلها را برایت بچینم
تنها از تو میخواهم که ، تنها نگذاری مرا
میسازم با بی محبتی هایت ، می مانم با دل بی وفایت، شب و روز را مینشینم به انتظارت
همین که هستی برایم کافیست ، نبودنت باورکردنی نیست ، هیچگاه حتی فکر رفتنت را هم نمیکردم
آرام نمیگیرد قلبم اگر نمانی ، بیش از این عذاب نده قلب عاشقم را
بیش از این نسوزان دل دیوانه ام را
بیش از این مرا در حسرت نگذار ، در حسرت بودنت، یا نه… انتظار زیادی است
در حسرت از دور دیدنت!
آرام نمیگیرد قلبم اگر نباشی ، میمیرد دل عاشقم اگر نیایی، تو خودت میدانی و باز هم مرا درحسرت دیدنت میگذاری…
این رسمش نبود ، چرا مرا عاشق خودت کردی و خودت را رها از عشق؟
چرا دلت را به کسی دیگر دادی و مرا اسیر سرنوشت؟
آرام نمیگیرد قلبم…

با تشکر از دوست عزیزم

khoshrekab
khoshrekab
۱۳۹۴/۱۱/۱۶

نمی خواهم بمیرم ، با که باید گفت ؟
کجا باید صدا سر داد ؟

در زیر کدامین آسمان ،

روی کدامین کوه ؟

که در ذرات هستی رَه بَرَد توفان این اندوه

که از افلاک عالم بگذرد پژواک این فریاد !

کجا باید صدا سر داد ؟

فضا خاموش و درگاه قضا دور است

زمین کر ، آسمان کور است
نمی خواهم بمیرم ، با که باید گفت ؟

اگر زشت و اگر زیبا
اگر دون و اگر والا
من این دنیای فانی را

هزاران بار از آن دنیای باقی دوست تر دارم .

به دوشم گرچه بار غم توانفرساست

وجودم گرچه گردآلود سختی هاست

نمی خواهم از این جا دست بردارم !

تنم در تار و پود عشق انسانهای خوب نازنین بسته است .

دلم با صد هزاران رشته ، با این خلق
با این مهر ، با این ماه
با این خاک با این آب ...
پیوسته است .

مراد از زنده ماندن ، امتداد خورد و خوابم نیست
توان دیدن دنیای ره گم کرده در رنج و عذابم نیست
هوای همنشینی با گل و ساز و شرابم نیست .

جهان بیمار و رنجور است .

دو روزی را که بر بالین این بیمار باید زیست

اگر دردی ز جانش برندارم ناجوانمردی است .

نمی خواهم بمیرم، تا محبت را به انسانها بیاموزم

بمانم تا عدالت را برافرازم ، بیفروزم

خرد را ، مهر را تا جاودان بر تخت بنشانم

به پیش پای فرداهای بهتر گل برافشانم

چه فردائی ، چه دنیائی !

جهان سرشار از عشق و گل و موسیقی و نور است ...

نمی خواهم بمیرم ، ای خدا !
ای آسمان !
ای شب !
نمی خواهم
نمی خواهم
نمی خواهم
مگر زور است ؟

khoshrekab
khoshrekab
۱۳۹۴/۱۱/۱۶

نمی خواهم بمیرم ، با که باید گفت ؟
کجا باید صدا سر داد ؟

در زیر کدامین آسمان ،

روی کدامین کوه ؟

که در ذرات هستی رَه بَرَد توفان این اندوه

که از افلاک عالم بگذرد پژواک این فریاد !

کجا باید صدا سر داد ؟

فضا خاموش و درگاه قضا دور است

زمین کر ، آسمان کور است
نمی خواهم بمیرم ، با که باید گفت ؟

اگر زشت و اگر زیبا
اگر دون و اگر والا
من این دنیای فانی را

هزاران بار از آن دنیای باقی دوست تر دارم .

به دوشم گرچه بار غم توانفرساست

وجودم گرچه گردآلود سختی هاست

نمی خواهم از این جا دست بردارم !

تنم در تار و پود عشق انسانهای خوب نازنین بسته است .

دلم با صد هزاران رشته ، با این خلق
با این مهر ، با این ماه
با این خاک با این آب ...
پیوسته است .

مراد از زنده ماندن ، امتداد خورد و خوابم نیست
توان دیدن دنیای ره گم کرده در رنج و عذابم نیست
هوای همنشینی با گل و ساز و شرابم نیست .

جهان بیمار و رنجور است .

دو روزی را که بر بالین این بیمار باید زیست

اگر دردی ز جانش برندارم ناجوانمردی است .

نمی خواهم بمیرم، تا محبت را به انسانها بیاموزم

بمانم تا عدالت را برافرازم ، بیفروزم

خرد را ، مهر را تا جاودان بر تخت بنشانم

به پیش پای فرداهای بهتر گل برافشانم

چه فردائی ، چه دنیائی !

جهان سرشار از عشق و گل و موسیقی و نور است ...

نمی خواهم بمیرم ، ای خدا !
ای آسمان !
ای شب !
نمی خواهم
نمی خواهم
نمی خواهم
مگر زور است ؟

khoshrekab
khoshrekab
۱۳۹۴/۱۱/۱۶

نمی خواهم بمیرم ، با که باید گفت ؟
کجا باید صدا سر داد ؟

در زیر کدامین آسمان ،

روی کدامین کوه ؟

که در ذرات هستی رَه بَرَد توفان این اندوه

که از افلاک عالم بگذرد پژواک این فریاد !

کجا باید صدا سر داد ؟

فضا خاموش و درگاه قضا دور است

زمین کر ، آسمان کور است
نمی خواهم بمیرم ، با که باید گفت ؟

اگر زشت و اگر زیبا
اگر دون و اگر والا
من این دنیای فانی را

هزاران بار از آن دنیای باقی دوست تر دارم .

به دوشم گرچه بار غم توانفرساست

وجودم گرچه گردآلود سختی هاست

نمی خواهم از این جا دست بردارم !

تنم در تار و پود عشق انسانهای خوب نازنین بسته است .

دلم با صد هزاران رشته ، با این خلق
با این مهر ، با این ماه
با این خاک با این آب ...
پیوسته است .

مراد از زنده ماندن ، امتداد خورد و خوابم نیست
توان دیدن دنیای ره گم کرده در رنج و عذابم نیست
هوای همنشینی با گل و ساز و شرابم نیست .

جهان بیمار و رنجور است .

دو روزی را که بر بالین این بیمار باید زیست

اگر دردی ز جانش برندارم ناجوانمردی است .

نمی خواهم بمیرم، تا محبت را به انسانها بیاموزم

بمانم تا عدالت را برافرازم ، بیفروزم

خرد را ، مهر را تا جاودان بر تخت بنشانم

به پیش پای فرداهای بهتر گل برافشانم

چه فردائی ، چه دنیائی !

جهان سرشار از عشق و گل و موسیقی و نور است ...

نمی خواهم بمیرم ، ای خدا !
ای آسمان !
ای شب !
نمی خواهم
نمی خواهم
نمی خواهم
مگر زور است ؟

khoshrekab
khoshrekab
۱۳۹۴/۱۱/۱۶

نمی خواهم بمیرم ، با که باید گفت ؟
کجا باید صدا سر داد ؟

در زیر کدامین آسمان ،

روی کدامین کوه ؟

که در ذرات هستی رَه بَرَد توفان این اندوه

که از افلاک عالم بگذرد پژواک این فریاد !

کجا باید صدا سر داد ؟

فضا خاموش و درگاه قضا دور است

زمین کر ، آسمان کور است
نمی خواهم بمیرم ، با که باید گفت ؟

اگر زشت و اگر زیبا
اگر دون و اگر والا
من این دنیای فانی را

هزاران بار از آن دنیای باقی دوست تر دارم .

به دوشم گرچه بار غم توانفرساست

وجودم گرچه گردآلود سختی هاست

نمی خواهم از این جا دست بردارم !

تنم در تار و پود عشق انسانهای خوب نازنین بسته است .

دلم با صد هزاران رشته ، با این خلق
با این مهر ، با این ماه
با این خاک با این آب ...
پیوسته است .

مراد از زنده ماندن ، امتداد خورد و خوابم نیست
توان دیدن دنیای ره گم کرده در رنج و عذابم نیست
هوای همنشینی با گل و ساز و شرابم نیست .

جهان بیمار و رنجور است .

دو روزی را که بر بالین این بیمار باید زیست

اگر دردی ز جانش برندارم ناجوانمردی است .

نمی خواهم بمیرم، تا محبت را به انسانها بیاموزم

بمانم تا عدالت را برافرازم ، بیفروزم

خرد را ، مهر را تا جاودان بر تخت بنشانم

به پیش پای فرداهای بهتر گل برافشانم

چه فردائی ، چه دنیائی !

جهان سرشار از عشق و گل و موسیقی و نور است ...

نمی خواهم بمیرم ، ای خدا !
ای آسمان !
ای شب !
نمی خواهم
نمی خواهم
نمی خواهم
مگر زور است ؟