دیوار کاربران


مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۱۱/۲۴

زندگی است دیگر همیشه که همه رنگ‌هایش جور نیست،همه سازهایش کوک نیست،باید یاد گرفت با هر سازش رقصید،حتی با ناکوک ترین ناکوکش،اصلا رنگ و رقص و ساز و کوکش را فراموش کن،حواست باشد به این روزهایی که دیگر برنمی گردد،به فرصت هایی که مثل باد می آیند و می روند و همیشگی نیستند،به این سالها که به سرعت برق گذشتند،به جوانی که رفت،میانسالی که می رود،حواست باشد به کوتاهی زندگی،به زمستانی که رفت،بهاری که دارد تمام می شود کم کم،ریز ریز،آرام آرام،نم نمک...زندگی به همین آسانی می گذرد.ابرهای آسمان زندگی گاهی می بارد گاهی هم صاف است،بدون ابر بدون بارندگی.هر جور که باشی."

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۱۱/۲۴

خوبِ من، هنر در فاصله هاست ...زیاد نزدیک به هم می سوزیم و زیاد دور از هم یخ می زنیم.تو ، نباید آن کسی باشی که من می خواهم، و من نباید آن کسی باشم که تو می خواهی.کسی که تو از من می خواهی بسازی یا کمبودهایت هستند یا آرزوهایت.من باید بهترین خودم باشم برای تو و تو باید بهترین خودت باشی و بشوی برای من ... .خوب من، هنر عشق در پیوند تفاوت هاست و معجزه اش نادیده گرفتن کمبودها ...

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۱۱/۲۳

یک روزی که خوشحال تر بودم
بیایم و بنویسم که زندگی را باید با لذت خورد
که ضربه های روی سر را باید آرام بوسید
و بعد لبخند زد و دوباره با شوق راه افتاد .
یک روزی که خوشحال تر بودم
می آیم و می نویسم که "این نیز بگذرد "
مثل همیشه که همه چیز گذشته است وآب از آسیاب و طبل طوفان از نوا افتاده است.

یک روزی که خوشحال تر بودم
یک نقاشی از پاییز میگذارم ،که یادم بیاید زمستان تنها فصل زندگی نیست
زندگی پاییز هم می شود ،رنگارنگ ، از همه رنگ ، بخر و ببر!
یک روزی که خوشحال تر بودم
نذرم را ادا می کنم
تا روزهایی مثل حالا که خستگی و ناتوانی لای دست و پایم پیچیده است
بخوانمشان و یادم بیاید که هیچ بهار و پاییزی بی زمستان مزه نمی دهد
و هیچ آسیاب آرامی بی طوفان...

ariia
ariia
۱۳۹۴/۱۱/۲۳

سعی نکن تو زندگی بهترین قطارو سوار بشی ،
سعی کن بهترین ایستگاه پیاده بشی . .

kavehahmadi
kavehahmadi
۱۳۹۴/۱۱/۲۳

982

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۱۱/۲۲

خیلی عجیبه!
همیشه تولحظه هایی که داغونی فقط یه نفر ميتونه آرومت کنه...
اونم کسیه که داغونت کرده..

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۱۱/۲۲

به خدا گفت : خداوندا عزیزترین بندگانت چه کسانی هستند ؟

خداوند فرمود : آنان که می توانند تلافی کنند اما ...

به خاطر من ، می بخشند !

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۱۱/۲۲

از کجا این‌همه غوغای غـزل آوردی؟
از کجا این‌همه کندوی عسل آوردی؟

به کدامین غزل خواجه تفال زده‌ای ؟
که چنین نرگس شیراز بغل آوردی؟

گره شال به رقص چه نسیمی دادی؟
که چنین شاعر آشفته عمل آوردی ؟

رطب لب سر بازار چه‌کس قنـد زدی ؟
که برای عسل اینـگونه مثل آوردی؟

تا چه‌مقیاس به شیرینی لب افزودی؟
که به ظاهر صف عشاق دغل آوردی؟

زچه برهم زده‌ای وزن غزل را که‌چنین
فاعلاتن فعلاتم به فَعَل آوردی...

در شب برکه‌ی متروک پلنگی خسته
ز چه مهتاب شدی شور جدل آوردی؟

وه چه نیکوست دلی نقد ره دوست شود
قَدَمت خوش به هوایم که اجل آوردی..

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۱۱/۲۲

نازکن تا روز و شب غرق تمنایت شوم
تا قیامت شاعر چشمان زیبایت شوم

از ازل زیباترین تصویر دنیا بوده ای
کاش می شد تا ابد محو تماشایت شوم

دوست دارم لحظه ای که دل به دریا می زنم
قایقم را بشکنی تا غرق دریایت شوم

ای تمام آرزو و جملگی امید من
آرزو دارم یکی از آرزوهایت شوم

ای تمام هستی من ای همه دنیای من
کاش من هم گوشه ای ازکل دنیایت شوم

درتمام لحظه ها امید فردایم تویی
دوست دارم لحظه ای امید فردایت شوم

شعرهایم را اگر قابل بدانی بعد از این
قصد دارم شاعر چشمان زیبایت شوم

0Arta
0Arta
۱۳۹۴/۱۱/۲۲

⇜ مهـــــربـــــانـــے

⇜ دل میـخواهــــد

⇜ دیــــــــــوار

⇜ بهــــانــہ اســــت

+5