بلاگ كاربران
- عنوان خبر :
بوی عطر مردونه میدی...
- تعداد نظرات : 6
- ارسال شده در : ۱۳۹۵/۰۹/۱۱
- نمايش ها : 717
« بوی عطر مردونه میدی...
تو زندگیت مشکل داری ?باشوهرت اختلاف داری?اذیتت میکنه،کتکت میزنه،اهل رفیق بازیه?بد دهنه?معتاده?همیشه استرسشو داری?
-دخترک هراسان وباترس به دکتر نگاه کرد و گفت:آقای دکتر اتفاقی افتاده،چیزی شده?جواب آزمایشم چی بود که این سوالارو میپرسین?شوهرم عاشق منه واقعا میشه گفت منومیپرسته،همیشه پشتمه اهل هیچ چیزی هم نیست.
-توی خانوادتون کسی بیماری خاصی داشته?
-آره...همشون مشکل مغزی داشتن فقط گیر میدادن و عذابم میدادن و...اون خونه برام مثل جهنم بود.واقعا محمدم منو از اون خونه نجات داد،من زندگی رو بااون فهمیدم ،عشقو با محمد یاد گرفتم...
-اوکی.شما سوالای منو بزارین پای کنجکاوی ،عذرمیخام بانو.تشریف ببرین، همسرتون رو بفرستین داخل ماهم این آقا محمدتون رو زیارت کنیم.
مهتاب از مطب پزشک بیرون آمد،در سالن انتظار همسرش را دید که بااضطراب تند تند قدم میزدو زیر لب باخود چیزهایی را زمزمه میکرد.
-محمد جان عزیزم بیا دکتر باتو کار داره.
-نفسم تو که جون به لبم کردی چرا انقدر دیر اومدی?بامننن???چرا?چیکار داره?
-نمیدونم فقط گفت میخواد تورو ببینه...
چند دقیقه ای گذشت و بالاخره محمد از مطب پزشک بیرون آمد...
حرفهای دکتر در گوشش دائم زمزمه میشد:, متاسفانه همسر شما M.Sگرفته شاید نیاز باشه تا آخر عمر ازش مراقبت کنین،از چند وقت دیگه بیماریش بیشتر پیشرفت میکنه حتی دستشویی هم نمیتونه بره...اختیار خودشو از دست میده...
-محمممد،محمدجان،محممممد،آقایی با توام چیه ماتت برده...
-چیی..جانم ...ها هیچی هیچی،، بریم.
سوار ماشین شدند ترانه ی مورد علاقه شان درحال پخش بود;;
چشمات ادامه ی هزار و یک شبه
باریتم خنده هات میلرزه عقربه
حرفای تو مثه دیوان حافظه...
-محمدجان دم این هایپریه وایسا یخورده خرید دارم.
-توبشین چی میخای بگیرم...
چند دقیقه بعد برگشت...
نشست توماشین وسیگارشو روشن کرد...
-محمد توکه سیگار باریک میکشیدی این چیه?????
-نه عزیزم ازین به بعد فقط مارلبرو قرمز...
:
.
ای جانم ،خانومم شنیدی دکتر چی گفت?تاچند ماه دیگه کاملا خوب میشی.
مهتاب با گریه گفت:
موهای سفیدشدتو نگا ،ریش بلندتو نگا،تیپ شلختتو نگا...هفت ساله تمام وقت وزندگی و جوونیتو پام دادی،مگه من یادم میره تو بخاطر من تو روی خانوادت وایسادی ،توهمه چیز منی این نفس کشیدنمم از تو دارم...
:
.
نه آقای دکتراین آخه چه حرفیه..عشقمه،زندگیمه باید ازش مراقبت میکردم.
-آخه به چه قیمتی?به قیمت اینکه تااخر عمرت نتونی راه بری?
-تو بگو به قیمت جونم،حاضرم بمیرم اما عشقم سرماهم نخوره.
-هه..آقای عاشق وضع پاهات بخاطر کارزیاد خیلی خرابه تا چن وقت دیگه باید رو ویلچر بشینی...
:
.
-چقد بهت میگفتم با اون دوستات انقد دنبال فوتبال و مسخره بازی نرو،بیا اینم نتیجش...
-فوتبااال???من که هفت هشت ساله هیچ تفریحی نرفتم ....
:
.
-مهتاب توکه رایحه های ملایم دوست داشتی چطور این سری عطر مردونه گرفتی?چن وقته بوی عطر مردونه میدی...
:
.
-دیگه خستم کردی..اه ...مردم از بس کارای تورو کردم اخه کی با یه فلج زندگی میکنه...
-توکه همش بیرونی شب میای خونه...
-من میرم سرکار ...
.
.
-علو امید سریع بیا اینجا باید بریم جایی..
-نه داش امید اون همکارشه دارن راجب کارای شرکت حرف میزنن..
-هه راجب کار شرررکت حرف میزنن?باشه آقا تو راست میگی
-الانم سوار ماشینش شد برسونش خونه بیاد بمن برسه.
-آخه لامصب من تورو بهتر از هرکسی میشناسم من میدونم چقد غیرتی ای خودتو به اون راه نزن.... محمد تو ...باختی...
-آخه...آخه من...من بخاطر اون...
-هه دارن میرن خونه ی پسره...
-چراا..چرا..دستاشو گرفته ?چراانقد میخنده خودشو براش لوس میکنه...
امید منو ببر پایین تا قبل اینکه برن داخل...
:
.
یادته دانشگاه و درسمو بخاطر تو ول کردم?
یادته از توی اون خونه نجاتت دادم?
یادتا بخاطر تو جلو خانوادم وایسادم?
یادته زندگی و مالمو عمرمو پاهامو جوونیمو همه چیییی رو دادم بخاطر تو?...
فقط بگو چراااا????????????
»»»»»ما بد شما خوب
شما تنگ ما حلقه
ما مخ زن شما پاک و صالح
ما شیطان رجیم شما قرآن کریم
مادادیمش رفته شما هنوز پلمب
ما کاربر عادی شما شاخه مجازی
اصلا ما لاشی شما به دادنت ادامه بده بیشتر واشی
اصلا بهشت مال تو جهنم مال من ،فقط دست از سرم بردار
++++سکوتمو شکستم چون دیگه حرفا داشت خیلی اضافی و مفت میشد
تویی که پشت سر حرف میزنی
وجود داشته باش بیا جلو خودم بگو تا جوابتو بدم.
خوب بودن به ادا در اوردن نیس به ظاهر مناسب نیست به حرفای قشنگ نیست به متنای قشنگ نیست...خوب بودن تو ذات ادمه به قلب پاکه...
ارادتمند ...
محمد سام
10/9/95
من همتون رو دوست دارم....حتی تورو
قشنگ ترین متنی بود که تو کل عمرم خوندم
ممنون
man asan nafahmidam ti shod
واقعی بود؟
سلام
دُنبالِ رو حَرفِ یه کَلاغ چِهل کَلاغَاً واسه خودشون داستان میسرایَند...
سلام سامی جان..
امیدوارم هر چی که هست خیر باشه و به خیرم بگذره!
خودتو ناراحت نکن در هر صورت گذر زمان همه چیو روشن میکنه
من فقط میدونم دنیا ارزش هیچیو نداره باید باهمدیگه
مهربون باشیم و قدر تک تک ثانیه های کنارهم بودنمو
بدونیم..
یعنی این داستان واقعیه؟