بلاگ كاربران
- عنوان خبر :
جالب جالب و خواندنی....
- تعداد نظرات : 3
- ارسال شده در : ۱۳۹۲/۱۱/۲۶
- نمايش ها : 474
طرف لکنت زبان داشته ،
زنگ میزنه اوژانس که بیاد جنازه همسیاشونو که مرده ببرن ،
میگه ، اااالو اااوورجانس ، این ههههمسایمون ممممرده یه آمبولانس بفرستین ،
طرف میگه آدرستون ،
یارو تا میاد آدرسو بگه زبونش بند میاد میگه ظظظظظ ،
طرف میگه ظفر منظورته ،
میگه ننننننننه ،
طرف فکر میکنه سرکاره قطع میکنه ،
دو هفته بعد همین اتفاق میوفته بازم طرف میگه آدرستون ،
باز زبونه یارو بند میاد میگه ظظظظ ،
طرف میگه ظفر ، میگه ننننه
باز مامور اورژانس فکر میکنه سرکاره قطع میکنه ،
سه ماه رد میشه ، باز طرف زنگ میزنه میگه اااااووووورژانس ،
این هههمسایمون ممممرده محلللمون بوی گه گگگرفته یه آمبولانس بببفرستین ،
طرف میگه آدرستون ،
باز زبونه یارو بند میاد میگه ظظظظ ،
از اونور میگن آقا منظورت ظفر هستش ؟ ،
طرف میگه آاااره کککشوندم آوردمش ظفرببببیا بببرش :خخخخ
**************
خيلي باحاله!!!!حتما بخونيد!!!!!!
يه پدري , يه روبات دروغ سنج ميخره که با شنيدن دروغ سيلي ميزده تو گوش دروغگو
تصميم ميگيره سر شام امتحانش کنه
پدر: پسرم، امروز صبح کجا بودي؟
پسر: مدرسه بودم
روبات يه سيلي ميزنه تو گوش پسره
پسر: دروغ گفتم، رفته بودم سينما
پدر: کدوم فيلم ؟
پسر: داستان عروسکها
روبات يه سيلي ديگه ميزنه تو گوش پسره
پسر: يه فيلم س*****ی بود
پدر: چي ؟ من وقتي همسن تو بودم
نمي دونستم اصلا اینا چيه..!!!
روبات يه سيلي ميزنه تو گوش پدره...
مادر: ببخشش عزيزم،هرچي باشه اون پسرته ديگه ...
روبات يه سيلي ميزنه تو گوش مادره...!!!
**************
آیا به تقدیر و دست سرنوشت اعتقاد دارید؟ شاید خواندن ماجرای عجیب و باورنکردنی زندگی این دو خواهر امریکایی دید شما را نسبت به تقدیر و سرنوشت کاملا عوض کند. زمانیکه یک دختر نوجوان به دنبال هم اتاقی در شهری که قرار بود درآنجا دانشگاه برود بود هرگز تصور نمیکرد که دست تقدیر چگونه او را غافلگیر خواهد کرد.
او در دانشگاه به دنبال یک هم اتاق بود که متوجه دختری با شباهت فراوان به خود شد. آنها خیلی زود با هم دوست شده و متوجه شدند که از بسیاری جهات به هم شباهت دارند.
با توجه به اینکه هردوی آنها به وسیله تخمک بارور شده اهدایی به دنیا آمده بودند این احتمال وجود داشت که با هم نسبتی داشته باشند اما فاصله زیاد بین شهرهای محل سکونتشان شک و تردید را وارد این فرضیه میکرد. این دو دختر 18 و 19 ساله امریکایی در تعطیلات تابستانی با خانواده های خود صحبت کردند و با بررسی مدارک پزشکی شخص اهدا کننده در مراکز پزشکی دو شهر متفاوت مشخص شد این دو دختر با هم خواهر بوده و یک پدر مشترک دارند.
آنها متوجه شدند که از نظر سلیقه و خلق و رفتار بسیار به هم شبیه هستند به طوریکه لباسهای فراوانی دارند که کاملا شبیه هم است. آنها با قرار دادن یک عکس دو نفره در صفحات فیس بوک خود میگویند : دست نامرئی سرنوشت بدون توجه به فاصله زمانی و مکانی و شرایط افراد را آنطور که باید کنار هم قرار میدهد.
لایک
امروز یک سال بزرگتر شدم...
دلتنگی های من هم یک سال بزرگتر شدند... تولد غمگیـــــ❤ــــــن من مبـــــــ❤ــــــــارک.. خوشحال میشم حضور گرمتو داخل بلاگ هام احساس کنم .... http://www.hamkhone.ir/member/26941/blog/view/87473