دیوار کاربران


dariushX
dariushX
۱۳۹۴/۰۵/۰۸

در دفتر خاطراتم

نوشتم رفیق زیباست

معلم دفتر را دید گفت این رویاست

گفتم ای معلم از نوازش رفیق چه میدانی؟

گفت در عالم رفاقت رفیق همیشه تنهاست

masih11
masih11
۱۳۹۴/۰۵/۰۸

دلم گرم خداوندیست که با دستان من گندم برای یاکریم خانه میریزد/

چه بخشنده خدای عاشقی دارم/

که میخواند مرا با آنکه میداند گنهکارم/ دلم گرم است,

میدانم بدون لطف او تنهای تنهایم....

برایت من خدا را آرزو دارم...

masih11
masih11
۱۳۹۴/۰۵/۰۷

بیخودی پرسه زدیم ،صبحمان شب بشود
بیخودی حرص زدیم ، سهممان کم نشود
ما خدا را با خود ، سر دعوا بردیم
و قسم ها خوردیم
ما به هم بد کردیم ،ما به هم بد گفتیم
ما حقیقتها را ، زیر پا له کردیم
و چقدر حظ بردیم ، که زرنگی کردیم
روی هر حادثه ای ، حرفی از عشق زدیم
از شما میپرسم ، ما که را گول زدیم ؟

masih11
masih11
۱۳۹۴/۰۵/۰۷

تا اطلاع ثانوی از عشق دم بزن
لطفا بدون فاصله با من قدم بزن
گاهی به روی پنجره ی کوچکم بخند
گاهی جهان کوچک من را به هم بزن
خطی به نام عشق به پیشانی ام بکش
یک سرنوشت تازه برایم رقم بزن
اصلا بیا به خاطر این روزهای خوب
از هفته روزهای بدم را قلم بزن
بی فکر درس و کار همین چند لحظه را
با من نشسته ای ، فقط از عشق دم بزن …

masih11
masih11
۱۳۹۴/۰۵/۰۶

http://www.hamkhone.ir/member/1583/blog/view/220766--/
دردوارها..تکراری اما زیبا..

masih11
masih11
۱۳۹۴/۰۵/۰۶

http://www.hamkhone.ir/member/1583/blog/view/220738/

masih11
masih11
۱۳۹۴/۰۵/۰۶

دیالوگ..آبان (خزر معصومی): زنا زود پیر می‌شن، می‌دونی چرا؟ چون عروسک بازی شونم جدیه، رو عمرشون حساب می‌شه. از دو سالگی مادرن. بعد مادر برادرشون میشن. بعد مادر شوهرشون میشن. باباشون که پا به سن می‌ذاره ازشون پرستاری یه مادرو می‌خواد. گاهی وقتا حتی مادر مادرشونم میشن. من شوهر نکردم. ولی مادر مادرم بودم، مادر پدرم بودم، مادر برادرم بودم، تازه به همه اینا بچه‌های به دنیا نیاورده رو هم اضافه کن، مادر اونا هم بودم.باغ های کندلوس...

masih11
masih11
۱۳۹۴/۰۵/۰۶

تازگی کهنه می شود
آتش سرد می شود
عشق دوست داشتن می شود
عطش سیرابی می شود
نو کهنه می شود
قلب شکسته می شود
دنیا فرو می ریزد
تکیه گاه می لرزد
چشم خیس می شود
دست سرد می شود
دل می سوزد
غم تلخ تر می شود
تنهایی نمایان می شود

masih11
masih11
۱۳۹۴/۰۵/۰۶

آتشی که نمى سوزاند ابراهیم را و دریایى که غرق نمی کند موسى را
کودکی که مادرش او را به دست موجهاى نیل می سپارد تا برسد به خانه ی تشنه به خونش
دیگری را برادرانش به چاه مى اندازند ، سر از خانه ی عزیز مصر در می آورد
آیا هنوز هم نیاموختی که اگر همه ی عالم قصد ضرر رساندن به تو را داشته باشند و خدا نخواهد نمی توانند ؟
پس به تدبیرش اعتماد کن
به حکمتش دل بسپار
به او توکل کن و به سمت او قدمی بردار تا ده قدم آمدنش به سوى خود را به تماشا بنشینی …
.
.

گاهی خدا میخواهد با دست تو دست دیگر بندگانش را بگیرد ؛ وقتی دستی را به یاری میگیری بدان که دست دیگرت در دست خداست !
.

masih11
masih11
۱۳۹۴/۰۵/۰۵

ماه به دور زمین می چرخد

زمین به دور خورشید

....

حتی در آسمان هم همیشه

" عشق"

سهم دیگری ست...!