دیوار کاربران


masih11
masih11
۱۳۹۴/۰۶/۰۷






saeed1360
saeed1360
۱۳۹۴/۰۶/۰۷

ای پـــــــــــــــــیر خرابات که میخــــانه ندیدی!

ویرانه دل مــــــــــــــــاست تو ویــــرانه ندیدی!

ای رند غزل پـــوش که بر ســـــنگ سرت خورد

از دوست چه دیدی که ز بــــــــــــیگانه ندیدی؟

ای بی خبر از خـــــــانقه از خویـــــش حـذر کن

در محبس تن، شرزه ی شــــــــــــیرانه ندیدی

از دهـــــــــــــــر گذر کردی و در قعر فـــــتادی

در خانه چه دیــــــدی که به ویرانه ندیـــــدی؟

«ما خــــانه به دوشان غم سیــــــلاب نداریم»

لیکت نگهی کولی بــــــــــــــــــــیخانه ندیدی

یــــک دم به در میکده از خویـــــــش گذر کن

بر آتش مــــــــــی نشعه ی پــــــروانه ندیدی

ما میکده بر روضـــــــه ی رضـــــــوان نفروشیم

بر لعل ختن چرخش پیــــــــــــــــــــمانه ندیدی

آن دم که به مستی قدح خویش شکـــستیم

انگار تبر در دل بتــــــــــــــــــــــخانه ندیدی

ما درد «مسیحا» به دو صد چامــــــه نوشتیم

بالله که تو لولی وش دیــــــــــــــوانه ندیدی

salar68
salar68
۱۳۹۴/۰۶/۰۶

شعر بسیار زیبایی از قیصر امین پور:

گاهي گمان نميکني ولي خوب ميشود
گاهي نميشود که نميشود که نميشود
گاهي بساط عيش خودش جور ميشود
گاهي دگر تهيه بدستور ميشود
گه جور ميشود خود آن بي مقدمه
گه با دو صد مقدمه ناجور ميشود
گاهي هزار دوره دعا بي اجابت است
گاهي نگفته قرعه به نام تو ميشود
گاهي گداي گدايي و بخت با تو يار نيست
گاهي تمام شهر گداي تو ميشود
گاهي براي خنده دلم تنگ ميشود
گاهي دلم تراشه اي از سنگ ميشود
گاهي تمام آبي اين آسمان ما
يکباره تيره گشته و بي رنگ ميشود
گاهي نفس به تيزي شمشير ميشود
از هرچه زندگيست دلت سير ميشود
گويي به خواب بود جواني مان گذشت
گاهي چه زود فرصتمان دير ميشود
کاري ندارم کجايي چه ميکني
بي عشق سر مکن که دلت پير ميشود

ya2120110
ya2120110
۱۳۹۴/۰۶/۰۵

اخلاق خوب مثل آب جاری است که موجب خرمی و حاصلخیزی اطراف خود می شود

masih11
masih11
۱۳۹۴/۰۶/۰۳

http://www.hamkhone.ir/member/1583/blog/view/225490--/

fardin66
fardin66
۱۳۹۴/۰۶/۰۲

امروز از یه دختره پرسیدم از اینجا چطوری برم میدون ونک؟

برگشته میگه باید سوال کنی!

بهش میگم به نظرت الان دارم گَرده افشانى میکنم!

میگه:از اولم فهمیدم میخوای شماره بدی!

خدایاااااااااا به من ربطی نداره ها...
ولی نمیشد کمتر خلق کنی ولی با کیفیت بیشتر...؟????

fardin66
fardin66
۱۳۹۴/۰۶/۰۲

شاهی بود که برای سرگرمی خود یک بازی ساخت....!
که دونفر باهم بر روی یک ترازو می رفتند..
و فرد سبکتر را می کشت..
من و یارم هم باهم افتادیم..
برای اینکه یارم زنده بماند..

ده روز غذا نخوردم..
در روز مسابقه خود را سبکتر گرفتم...
غافل از اینکه یارم..
به پای خود وزنه بسته بود...!!!!!!!!!!

ya2120110
ya2120110
۱۳۹۴/۰۶/۰۲

سکوت را ساده فهمیدی

و دوستی را آرام قدم زدی

حق با تو بود،

عاشق آنچه را می فهمد

فریاد نمی کند،

زندگی می کند

masih11
masih11
۱۳۹۴/۰۵/۲۶












dariushX
dariushX
۱۳۹۴/۰۵/۱۹

برخیز بیا بتا برای دل ما

حل کن به جمال خویشتن مشکل ما

یک کوزه می بیار تا نوش کنیم

زان پیش که کوزه ها کنند از گل ما