دیوار کاربران


masih11
masih11
۱۳۹۴/۰۴/۰۳

من همان شبان عاشقم
سینه چاک و ساکت و غریب
بی‌تکلف و رها
در خراب دشتهای دور

در پی تو می‌دوم
ساده و صبور
یک سبد ستاره چیده‌ام برای تو
یک سبد ستاره
کوزه ای پرآب
دسته‌ای گل از نگاه آفتاب

یک عبا برای شانه‌های مهربان تو
در شبان سرد
چاروقی برای گامهای پرتوان تو
در هجوم درد

من همان بلال الکنم
در تلفط تو ناتوان
آه از عتاب!

goodgirl75
goodgirl75
۱۳۹۴/۰۴/۰۱

یعنی یجوری شده که
قبل اینکه بخوای از مشکلاتت با یکی حرف بزنی
باس بهش بگی :
میدونم تو بدبخت تری
یه دقیقه خفه شو من حرفمو بزنم
بعد تو شروع کن

fardin66
fardin66
۱۳۹۴/۰۴/۰۱

خیره ام درچشم خیست حسرتم را درک کن
قبله ام باش عاشقانه،نیستم رادرک کن
ای که رویایت دلیل گنگ عصیانم شدست
شعرهایم،گریه هایم،خلوتم رادرک کن
عشق رابرشانه ی اسطوره هاباریده ام
رداشک نیمه شب برصورتم رادرک کن
غرق آغوشت شدم،عریانی ام تسلیم تو
تاابد می خواهمت این حالتم رادرک کن
روزهای بودنم باتوعلامت خورده است!
توی تقویمم بمان وعادتم رادرک کن
گرچه نقش منفی ام راخوب ایفا کرده ام
درغزل ها جنبه های مثبتم رادرک کن...!

hadi
hadi
۱۳۹۴/۰۳/۳۱

یه ندایی درون شکمم می‌گه خیلی مونده تا اذان اذان اذان اذان اذان
اون اکو هم بخاطر خالی بودن شکمه !

hadi
hadi
۱۳۹۴/۰۳/۳۱

✘آھآے گُــوش كن من مَــــغرور !
✔من از خود راضـــے !
✔من اعتــماد به سقـــف
امــــــا از تـُــو امــثال تـــو خيــلے بهتـــرم!
✘مَـــن نَـه نـــامــردم!!
✘نَـه نــارفيقـــم!!
✘نَـه بــے مــعرفتــم!!
✘نَـه بــے مَــرامَــم!!
✘خـــعلیآم بــــِـهـم یـــاد دادن کــــــــہ
مـیتـــونـَــن بـآهـــآم بـــآزی کــُــنـَـــن
دَسِشــون دَرد نـَکُنـــہ " مَـنــؔــم
☜بــِہشـون یــــــآد مـےدَم کـِـــہ بـــــآزی
رفـــــت وبَــرگــَشت داره☞

0Arta
0Arta
۱۳۹۴/۰۳/۳۰

عروس خانوم وکیلم؟!؟ . . . . . . . . . عروس رفته با دوس پسراش بهم بزنه !!! میاد الان !

+5

arsha
arsha
۱۳۹۴/۰۳/۳۰

+5
13

shahbaz86
shahbaz86
۱۳۹۴/۰۳/۲۸

http://www.hamkhone.ir/member/2624/blog/view/210610/

دوباره تو شهر مهمونی شده!


salar68
salar68
۱۳۹۴/۰۳/۲۶

گفتگویی با حافظ
.

گفتم: سلام خواجه، گفتا: علیک جانم
گفتم: کجا روانى ؟ گفتا: خودم ندانم

گفتم: بگیر فالى، گفتا: نمانده حالى
دائم اسیر گشتم در بند بیخیالى

گفتم که: تازه تازه شعر و غزل چه دارى
گفتا که: می سرایم تکنو ،رپ و سواری!

گفتم: کجاست لیلى ، مشغول دلربایى ؟
گفتا: شده ستاره در فیلم سینمایى

گفتم: بگو ز خالش، آن خال آتش افروز
گفتا: عمل نموده، دیروز یا پریروز

گفتم: بگو زمویش، گفتا: که مِش نموده
گفتم: بگو ز یارش، گفتا: ولش نموده

گفتم: چرا، چگونه؟ عاقل شدست مجنون؟
گفتا: شدید گشته معتاد گرد و افیون

گفتم: کجاست جمشید؟ جام جهان نمایش؟
گفتا: خریده قسطى یک ال سی دی به جایش

گفتم: بگو ز ساقى حالا شده چه کاره
گفتا: شده پرستار یا منشى اداره

گفتم: بگو ز زاهد، آن رهنماى منزل
گفتا: که دست خود را بردار از سر دل

گفتم: ز ساربان گو با کاروان غمها
گفتا: آژانس دارد با تور دور دنیا

گفتم: بکن ز محمل یا از کجاوه یادى
گفتا: پژو ، دوو، بنز ،کمری نوک مدادى

گفتم که: قا صدت کو؟ آن باد صبح شرقى
گفتا که: جاى خود را داده به فکس برقى

گفتم: بیا ز هدهد جوییم راه چاره
گفتا:بجاى هدهد دیش است و ماهواره

saeed1360
saeed1360
۱۳۹۴/۰۳/۲۶

از این آتشی که می سوزانَدم نمی توانم فرار کنم

هر بار که صدای تو می آید آتش می گیرم

و تمام درها به رویم بسته می شود

نگاه که می کنم می فهمم هیچ کدام

از پنجره های خانه پنجره نبوده اند

و آن حیاط بزرگی که هرشب

در آن می دویدم به سمت تو

تا گل های توی مشتت را روی دامنم بپاشی ...

همان نقاشی قدیمی ست که سالها پیش

زیر باران رنگ هایش به هم ریخت

یادت هست؟

من همان دخترکی بودم که لابه لای پیراهنت

دنبال پروانه های روشن می گشتم

همان خاتون چشم به راهی

که روی پله ها می نشست

و از خوشبختی بی انتهایش با کسی نمی گفت ..

از اینکه می توانست

هر شب با چراغی در کوچه ها دنبالت بیاید

و آن روسری قرمزی که هر بار گره اش را

خودت باز می کردی