دیوار کاربران
masih11
۱۳۹۴/۰۴/۲۲
آدم ها کــــه عـوض می شونـد.... |
|
masih11
۱۳۹۴/۰۴/۲۲
دیالوگ... هاردی : فردا دم آفتاب اعداممون می کنن لورل : کاش فردا هوا ابری باشه... |
|
masih11
۱۳۹۴/۰۴/۲۲
21 |
|
masih11
۱۳۹۴/۰۴/۲۲
پیداست هنوز شقایق نشدی |
|
masih11
۱۳۹۴/۰۴/۲۲
کودک زمزمه کرد: خدایا با من حرف بزن. و یک چکاوک در مرغزار نغمه سر داد. کودک نشنید.او فریاد کشید: خدایا! با من حرف بزن صدای رعد و برق آمد. اما کودک گوش نکرد. او به دور و برش نگاه کرد و گفت خدایا! بگذار تو را ببینم ستاره ای درخشید. اما کودک ندید. او فریاد کشید خدایا! معجزه کن نوزادی چشم به جهان گشود. اما کودک نفهمید. او از سر ناامیدی گریه سر داد و گفت: خدایا به من دست بزن. بگذار بدانم کجایی.خدا پایین آمد و بر سر کودک دست کشید. اما کودک دنبال یک پروانه کرد. او هیچ درنیافت و از آنجا دور شد |
|
masih11
۱۳۹۴/۰۴/۲۲
باید فراموشت کنم / چندیست تمرین می کنم / من می توانم ! می شود ! / آرام تلقین می کنم /حالم ، نه ، اصلا خوب نیست ....تا بعد، بهتر می شود .... / فکری برای این دلِ آرام غمگین می کنم /من می پذیرم رفته ای / و بر نمی گردی همین ! / خود را برای درک این ، صد بار تحسین می کنم / کم کم ز یادم می روی / این روزگار و رسم اوست ! / این جمله را با تلخی اش ، صد بار تضمین میکنم. |
|
masih11
۱۳۹۴/۰۴/۲۲
تا دشت پرستاره اندیشه های گرم |
|
amir_sakett
۱۳۹۴/۰۴/۲۱
تو را میخوانم!!! |
|
masih11
۱۳۹۴/۰۴/۲۱
باران مي باريد |
|
masih11
۱۳۹۴/۰۴/۲۱
خلــــــوت انس تو آشــــــوب غزلهــــــای من است |