توجه !
عضویت در کانال تلگرام همخونه
(کلیک کنید)
بلاگ كاربران
چنین گفت رستم به سهــراب یل
که من آبـــرو دارم انــــدر محـــل
مکن تیز و نازک، دو ابـروی خود
دگر سیخ سیـخی مکن مـوی خود
شدی در شب امتــــــحان گرمِ چت
برو گــمشو ای خــاک بر آن سـرت
اس ام اس فرستادنت بس نبـــود
که ایمـیل و چت هم به ما رو نمـود
رهـا کن تو این دختِ افراسیــــــاب
که مامش ترا می نمـــاید کبــــاب
اگر سر به سر تن به کشتن دهیـــم
دریغــا پسر، دستِ دشـمن دهیـــم
چوشوهر در این مملکت کیمـیاست
زتورانیان زن گرفتــن خطـــاست
خودت را مکن ضــــایع از بهــر او
به دَرست بـــپرداز و دانش بجــو
در این هشت ترم، ای یلِ با کـلاس
فقـط هشت واحد نمـودی تو پاس
تو کز درس و دانش، گریزان بـُدی
چرا رشــته ات را پزشـکی زدی
من ازگـــــــــور بابام، پول آورم؟
که هــر ترم، شهـریه ات را دهـم؟
من از پهلــــوانانِ پیــشم پـــسر
ندارم بجــز گرز و تیـــغ و ســپر
چو امروزیان، وضع من توپ نیست
بُوَد دخل من هفـده و خرج بیست
به قبـض موبایلت نگـه کرده ای؟
پــدر جــــد من را در آورده ای
مسافر برم، بنـده با رخش خویش
تو پول مرا می دهی پای دیـــش
مقصّر در این راه، تهیمیــنه بود
که دور از من اینگونه لوست نمود
چنیـن گفت سهـراب، ایـــول پـدر
بُوَد گفـــته هایت چو شهـد و شکر
ولـی درس و مشق مرا بی خیـال
مزن بر دل و جان من ضــد حال
اگر گرمِ چت یا اس ام اس شویــم
که من آبـــرو دارم انــــدر محـــل
مکن تیز و نازک، دو ابـروی خود
دگر سیخ سیـخی مکن مـوی خود
شدی در شب امتــــــحان گرمِ چت
برو گــمشو ای خــاک بر آن سـرت
اس ام اس فرستادنت بس نبـــود
که ایمـیل و چت هم به ما رو نمـود
رهـا کن تو این دختِ افراسیــــــاب
که مامش ترا می نمـــاید کبــــاب
اگر سر به سر تن به کشتن دهیـــم
دریغــا پسر، دستِ دشـمن دهیـــم
چوشوهر در این مملکت کیمـیاست
زتورانیان زن گرفتــن خطـــاست
خودت را مکن ضــــایع از بهــر او
به دَرست بـــپرداز و دانش بجــو
در این هشت ترم، ای یلِ با کـلاس
فقـط هشت واحد نمـودی تو پاس
تو کز درس و دانش، گریزان بـُدی
چرا رشــته ات را پزشـکی زدی
من ازگـــــــــور بابام، پول آورم؟
که هــر ترم، شهـریه ات را دهـم؟
من از پهلــــوانانِ پیــشم پـــسر
ندارم بجــز گرز و تیـــغ و ســپر
چو امروزیان، وضع من توپ نیست
بُوَد دخل من هفـده و خرج بیست
به قبـض موبایلت نگـه کرده ای؟
پــدر جــــد من را در آورده ای
مسافر برم، بنـده با رخش خویش
تو پول مرا می دهی پای دیـــش
مقصّر در این راه، تهیمیــنه بود
که دور از من اینگونه لوست نمود
چنیـن گفت سهـراب، ایـــول پـدر
بُوَد گفـــته هایت چو شهـد و شکر
ولـی درس و مشق مرا بی خیـال
مزن بر دل و جان من ضــد حال
اگر گرمِ چت یا اس ام اس شویــم
از آن بِه که یک وقت دپرس شــویم
نظرات دیوار ها
tnx
دست گلت درد نکنه
جالب بود
------------
از هر طرف که رفتم جز حیرتم نیفزود
like it
خیلی با حال بود