بلاگ كاربران


  • عاشقانه های کوتاه

  • (                ) آغوشت را به شناسنامه ام بسپار این است جهنمِ بودن! تو در اوراق سهم من خواهی شد ومن، در شعر هایم عاشقانه می فشارمت. کلمات امن ترین آغوشند برای من وقتی دستانم را رها می کنی در آن هنگام که دور می شویم واژه ها پناهم می دهند ومن دریا دریا اشک می شوم میان شعرهایم.…
  • عاشقانه های کوتاه

  • (              ) سحرگاهان ، وقتی که نرم نرمک روی سطح نازک خیالم قدم بر می داری سبد سبد شکوفه می شود شعف بر لبانم ومن، غرق در رویای حضورت نفس نفس شعر می شوم خورشید که طلوع می کند یخ می زنند بغض می شوم و خیالت، جایش را به تو خواهد داد.…
  • نامه هایی به یک فرشته

  • (دو) فرشته ی من ! سلام باز هم شب از نیمه گذشت. امشب به بودنت فکر می کردم به آوردنت در این بازی می دانی که چرا می نویسم؟ بله درست فهمیدی، به این خاطر که تو نیستی. نه، نه ابدا به این فکر نکن که نخواستی ، یا نشد ، یا ... من نخواستم که باشی. چگونه بر زبان بیاورم که کلمات عاجزند. دلم حضورت را می خواهد ، بودنت را، ولی... بودن تو مستلزم حضورت در بازیست. یا به عبارتی آوردنت توسط من در این بازی آشنا به ق…
  • نامه هایی به یک فرشته

  • (سه) اندیشه ات را نظام مند می کنند چهارچوبی از منافع برایت می سازند و تو ، با میل تمام تن می دهی به این حقیقت و نظم ساختگی از رویا که زبان باز کنی ، ذهنی گرا می خوانندت... ایده آلیست! رویاهای کودکانه ی من هم ذهنیست می دانم. ولی ای کاش همه کودکانه می اندیشیدند. ای کاش منافع بر حیات غالب نبود ای کاش شور چیدن از دست انسان می افتاد ای کاش نمی گفتم ای کاش راستی تو میدانی چگونه دلم را راضی کنم؟ به یک …
  • نامه هایی به یک فرشته

  • (یک) یک و نیم ساعت مانده به نیمه شب. چشم هایم به زور باز مانده است. درد تمام احساسم را در برگرفته، از آن رو که تو درد می کشی. مغزم درد می کند از این رو که احساسم زخمی است. چگونه است که تو هستی و فاصله ای هست و افکارم؟ دیروز تو بودی ، بدون فاصله و افکارم نبودند. من هستم ، زندگی در جریان است. تو که دور می شوی حرکت بی وقفه در امتداد است. و من ساکن ، مبهوت و فکور ... می آیی، فکر باز می ایستد، من ب…
  • نامه هایی به یک فرشته

  • (یک) یک و نیم ساعت مانده به نیمه شب. چشم هایم به زور باز مانده است. درد تمام احساسم را در برگرفته، از آن رو که تو درد می کشی. مغزم درد می کند از این رو که احساسم زخمی است. چگونه است که تو هستی و فاصله ای هست و افکارم؟ دیروز تو بودی ، بدون فاصله و افکارم نبودند. من هستم ، زندگی در جریان است. تو که دور می شوی حرکت بی وقفه در امتداد است. و من ساکن ، مبهوت و فکور ... می آیی، فکر باز می ایستد، من ب…
  • نامه هایی به یک فرشته

  • نامه هایی به یک فرشته رسالتم شاید این بود : روی سطح زمان هبوط فرشتگان را به نظاره بنشینم بنگرم چگونه در وهم عشق یک به یک پرهاشان را خود چیدند برای انسان شدن...
  • خشم اصیل

  • باز در حجم زمستانی سردی دیگر/ سایه گسترد شبی دیگر و دردی دیگر شب نفرین شده ای رایت یلدا بر دوش/ شب ننگی علم کشتن فردا بر دوش شبی آشفته شبی شوم شبی سرگشته/شبی از سردترین قطب زمین برگشته امشب از مملکت زاغ و زغن می آیم/از لگدمال ترین سمت چمن می آیم گفتنی ها همه راز است ولی خواهم گفت/سر این رشته دراز است ولی خواهم گفت من فروپاشی ارکان وفا را دیدم/خوش ندارید ولی اشک خدا را دیدم چه چمنها که نروئیده پری…
  • تضمین شهریار از سعدی

  • اي كه از كلك هنر نقش دل انگيز خدايي حيف باشد مه من كاينهمه از مهر جداييگفته بودي جگرم خون نكني باز كجاييمن ندانستم از اول كه تو بي مهر و وفايي عهد نابستن از آن به كه ببندي و نپايي مدعي طعنه زند در غم عشق تو زيادموين نداند كه من از بهر غم عشق تو زادمنغمه بلبل شيراز نرفته ست ز يادمدوستان عيب كنندم كه چرا دل به تو دادمبايد اول به تو گفتن كه چنين خوب چراييتير را قدرت پرهيز نباشد ز نشانهمرغ مسكين چه كن…