بی تو نه شعر می چسبد

نه مرور خاطره ها

نه سیگار

من دلم آغوش می خواهد می فهمی؟

قلبم پریشان است...

دستانت را بده...

دستانت را بده تا آرامشی سازد برای قلبم...

تا خانه رو یاهایم را بسازد...

تا بسازد زیباترین لحظه ها را...

اگر تو روی نیمــــکتی
این سوی دنیـــا
تنــــها نشسته ای
و هـــمه ی آنچه نـــداری کســی ستـــ...

آن ســـوی دنیــــا
روی نیمــــکتی دیگــر
کسی نشــسته استــــ
که همـــه ی آنــــچه ندارد تویــــی...

نیمکــت های دنـــیا را ٬بد چیده اند ...!!!

وقتی داشتی میرفتی گفتی دیگه هیچکی رو مثه من نمیتونی پیدا کنی…!
توی دلم گفتم: اتفاقا خوبیش همینه !
.
.
.
از فردا
بیشتر مراقب باش
تقاص ِ
اشک های ِ
امشب ِ من
سنگین تراز
تمام روزهایی است
که عاشقانه گریه کردم

شمرده بودم …
پنج سیگار …
تا خانه ی او راه بود …
حالا دیگر
کوچه به کوچه …
سیگار پشت سیگار …
میگردم و نمی رسم…

تولد هر انسان همانند روشن شدن کبریتی میباشد٬

و مرگش خاموشی آن،

بنگر در این فاصله چه کرده ای؟

گرما بخشیده ای و یا سوزانده ای…؟

قلب....
سرزمین عجیبی است ...! زیرا هم
دادگاه عشق است هم....
زادگاه عشق....

عاشقانه بخند،خندیدنت را با اینکه نمی بینم خرسندم.... تو خندیدی خوشحالی ، انرژی مثبت آن نصیب من است .

ما نه خون ِرنگین تری داریم

نه چشم و ابروی مشکی تری

می گذرد

و سال به سال یادی از هم نمی کنیم

بعدها

...

مثل همه ی آن ها که به هم گفتند "دوستت دارم"

و سال به سال یادی از هم نکردند

بعدها
.
.
.
.

ما نه خون ِرنگین تری داریم

نه چشم و ابروی مشکی تری

می گذرد

و سال به سال یادی از هم نمی کنیم

بعدها

...

مثل همه ی آن ها که به هم گفتند "دوستت دارم"

و سال به سال یادی از هم نکردند

بعدها
.
.
.
.

ما نه خون ِرنگین تری داریم

نه چشم و ابروی مشکی تری

می گذرد

و سال به سال یادی از هم نمی کنیم

بعدها

...

مثل همه ی آن ها که به هم گفتند "دوستت دارم"

و سال به سال یادی از هم نکردند

بعدها
.
.
.
.