دیوار کاربران


babk
babk
۱۳۹۳/۱۲/۱۴

نامه عاشقانه خداوند به تمام بندگان”

سوگند به روز وقتی نور میگیرد و به شب وقتی آرام میگیرد که من نه تو را رها کرد ه‌ام و نه با تو دشمنی کرده‌ام
ضحی ۱تا ۳

افسوس که هرکس را فرستادم تا به تو بگویم دوستت دارم و راهی پیش پایت بگذارم او را به مسخره گرفتی
یس ۳۰

و از تمام پیامهایم روی برگرداندی
انعام ۴

و با خشم رفتی و فکر کردی هرگز بر تو قدرتی نداشته ام
انبیا ۸۷
و مرا به مبارزه طلبیدی و چنان گمان بردی خودت بر همه چیز قدرت داری
یونس ۲۴

و این در حالی بود که حتی مگسی را نمی توانستی و نمی توانی بیافرینی و اگر مگسی از تو چیزی بگیرد نمی توانی از او پس بگیری
حج ۷۳

پس چون مشکلات از بالا و پایین آمدند و چشمهایت از وحشت فرورفتند و تمام وجودت لرزید گفتم کمک هایم در راه است و چشم دوختم ببینم که باورم میکنی اما به من شک داشتی
احزاب ۱۰

تا زمین با آن وسعت بر تو تنگ آمد پس حتی از خودت هم به تنگ آمدی و یقین کردی که هیچ پناهی جز من نداری ، پس من به سوی تو بازگشتم تا تو نیز به سوی من بازگردی ، که من مهربانترینم در بازگشتن

saeed1360
saeed1360
۱۳۹۳/۱۲/۱۳

تمامِ دنیا باید خلاصه شود

در یک چهاردیواری

پر از گلدان و عطر و عشق

تمامِ خوشی باید خلاصه شود

در صدایِ پایی که از راه پله ها

به سمتِ خانه می آید و دخترکی که پشتِ در

یک بارِ دیگر خودش را در آینه برانداز می کند

یک لبخند می زند

و بی آنکه منتظرِ زنگِ در باشد

در را باز می کند

خوشبختی یعنی

اشتیاقِ دیدنِ چشمهایِ منتظر

و یک خسته نباشید

از زبانِ کسی که با فکرش

تمام مسیر را میان‌بُر زده ای

زندگی یعنی اگر امروز خنده هایش کم رنگ شد

تو بجایِ او بخندی تا خدا فردایتان را رنگین کمانی کند.

babk
babk
۱۳۹۳/۱۲/۱۳

از روزگار پرسیدم

با آنهایی که با زندگی و احساساتم بازی کردند چه کنم؟

گفت :

آنها را به من واگذار کن که چرخ روزگار، بالا و پایین بسیار دارد

shadi1357
shadi1357
۱۳۹۳/۱۲/۱۲

ولی گاهـــــــی ..
میان بودن و خواستن فاصله ایست
وقت هایی هست
که کسی را با تمام وجود می خواهی
... حتی به خاطرش نفس میکشی
... زندگی میکنی
دنیا برایت زیبا می شوداما
بودنت در کنارش جایز نیست
و این خواستن
همان آرزو
و یا رویایی اشتباه است چون
"او" مال تو نیست

babk
babk
۱۳۹۳/۱۲/۱۲

دو قطره آب که به هم نزدیک شوند، تشکیل یک قطره بزرگتر میدهند

اما دوتکه سنگ هیچگاه با هم یکی نمی شوند !

پس هر چه سخت تر و قالبی تر باشیم ،فهم دیگران برایمان مشکل تر، و در

نتیجه امکان بزرگتر شدنمان نیز کاهش می یابد

آب در عین نرمی و لطافت در مقایسه با سنگ،به مراتب سر سخت تر، و

در رسیدن به هدف خود لجوجتر و مصمم تر است.

سنگ، پشت اولین مانع جدی می ایستد.

اما آب... راه خود را به سمت دریا می یابد.

در زندگی، معنای واقعی سرسختی، استواری و مصمم بودن را، در دل نرمی و

گذشت باید جستجو کرد.

گاهی لازم است کوتاه بیایی

گاهی نمیتوان بخشید و گذشت...اما می توان چشمان را بست و عبور کرد

گاهی مجبور می شوی نادیده بگیری

گاهی نگاهت را به سمت دیگر بدوز که نبینی

ولی با آگاهی و شناخت

آنگاه بخشیدن را خواهی آموخت

↩ᄊªフ¡Ð☯
↩ᄊªフ¡Ð☯
۱۳۹۳/۱۲/۱۲

✔ گـاهــی نمـی دانــی . . .

http://www.hamkhone.ir/member/6095/blog/view/190039--/


8metri16
8metri16
۱۳۹۳/۱۲/۱۱

هیچوقت قرصهائی که دل آدم را خوب میکنند

جای خوبیهائی که دل آدم را قرص میکنند را نخواهند گرفت

،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،مهــــــــــــربـــــــــــــــــون بــــــاش،،،،،،،،،،،،،،،،،،،

hadel
hadel
۱۳۹۳/۱۲/۱۱

!¡فریدون مشیری¡!
همرنگ گونه های تو مهتابم آرزوست
چون باده لب تو می نابم آرزوست
اي پرده پرده چشم توأم باغ های سبز
درزیر سایه مژه ات، خوابم آرزوست

دور ازنگاه گرم تو،بی تاب گشته ام
برمن نگاه كن، كه تب وتابم آرزوست
تا گردن سپيد تو گرداب رازهاست
سرگشتگی به سینه گردابم آرزوست!
تا وارهم ز وحشت شب های انتظار
چون خنده ی تو مهر جهان تابم آرزوست.
+5

babk
babk
۱۳۹۳/۱۲/۱۱

زندگی درست مثل نقاشی کردن است؛
خطوط را با امید بکشید
اشتباهات را با آرامش پاک کنید
قلم مو را در صبر غوطه ور کنید
و با عشق رنگ بزنید

mo0hsen
mo0hsen
۱۳۹۳/۱۲/۱۱

یاد دارم در غروبی سرد سرد

می گذشت از کوچه ما دوره گرد

داد می زد: کهنه قالی می خرم

دسته دوم جنس عالی می خرم

کوزه و ظرف سفالی می خرم

گر نداری شیشه خالی می خرم

اشک در چشمان بابا حلقه بست

عاقبت آهی کشید، بغضش شکست

اول ماه است و نان در سفره نیست

ای خدا شکرت ولی این زندگیست؟

سوختم دیدم که بابا پیر بود

بدتر از او خواهرم دلگیر بود

بوی نان تازه هوشش برده بود

اتفاقاً مادرم هم روزه بود

صورتش دیدم که لک برداشته

دست خوش رنگش ترک برداشته

باز هم بانگ درشت پیرمرد

پرده اندیشه ام را پاره کرد

دوره گردم کهنه قالی می خرم

دسته دوم جنس عالی می خرم

کوزه و ظرف سفالی می خرم

گر نداری شیشه خالی می خرم

خواهرم بی روسری بیرون دوید

گفت: آقا سفره خالی می خرید