بلاگ كاربران
خوشبختی یعنی دیدنت...خوشبختی یعنی عطرت پیچیده...خوشبختی یعنی...
و چه زیبا بود لحظه ی وصال..نگاهم را به نگاهت دوختم و خندیدیم..
صدای خنده ات به گوش آرزوهایم رسید...نگاهت کردم و در چشمان همچو شبت غرق شوم
ستایشت کردم...به راستی که عشق این است؟؟؟؟تو نیز اینگونه ای؟؟؟؟
باران میبارد.چه زیباست.لحظه ی رفتنت را نیز به خاطر دارم..آن روز هم بارانی بود.آسمان حرفی دارد.
امشب هم بارید و به حال من گریست
ابر در گوشم نغمه ای سرداد"دل نبند که رها نخواهی شد و او رهایت میکند"
با این حال به تو خندیدم..برای لحظه ای اندک کنارت جان گرفتم..عطر تنت رابلعیدم
و هوایم هوای توشد...گفتم ابر دروغگوشده است...آمده ای که بمانی...
آمده ای که غم هایم را خاتمه دهی...آمده ای که تنهایی را تمام کنی...
تمام قوانین ریاضی را لغو کنی...و خودم و خودت راجمع کنی تا ما بشویم...
اما آمدی...قدم گذاشتی..شکستی و رفتی....دوباره آمدی و دنیایم شدی..قدم گذاشتی در آرزوهایم
قلبم را شکستی و رفتی...ای کاش زمان متوقف میشدتا خوب نگاهت کنم...
دنیایم را میدهم تا دوباره برگردی....
برگردی و از من و تو های تنها مابسازی
فقط برگردی.......
لایک
دل نبند که رها نخواهی شد و او رهایت میکند