بلاگ كاربران


کُتش رو تنش کرد و لبخند زد  :

" چقدر خوبه که ما کنار همیم  "

حواسم به چشمای سگ دارشه 

بلندتر صدا زد " عزیزم ! بریم..؟"

با چشمای بسته نفس میکشم 

چه عطری نشسته رو شال گردنم 

همه فکر و ذکرم همین عطرشه 

واسه اینه آرومه راه رفتنم 

میخام هی موهاشو نوازش کنم 

میجنگم ولی بیخودی با خودم 

خدایی به بادم حسودیم میشه 

میاد و موهاشو میریزه بهم 

صدا ضبطشو بسته و زیر لب 

میخونه همون شعرِ هر بارشو

نگاش میکنم، زُل زده توو چشام

میدونه که دوس دارم این کارشو

دم رفتنش بوسه زد روو سرم

یه جوری که چن دیقه ای جاش نرفت

یه عینک به چشمش زد و دووور شد

نگام تا کجاها که باهاش نرفت.....


________________________



از :نفیسه سادات موسوی




به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


مهدی
ارسال پاسخ

قشنگ بود

b_nik
ارسال پاسخ

مرسی

amir_sakett
ارسال پاسخ

ممنون

lOvEGoD
ارسال پاسخ