دیوار کاربران


arsham00
arsham00
۱۳۹۵/۰۵/۳۰


arsham00
arsham00
۱۳۹۵/۰۵/۳۰

زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست
شاید آن خنده که امروز دریغش کردیم
آخرین فرصت خندیدن ماست
زندگی همهمه ی مبهمی از رد شدن خاطره هاست
هر کجا خندیدیم
زندگانی آنجاست......

hosin2015
hosin2015
۱۳۹۵/۰۵/۱۳

در خيالات خودم در زير باراني که نيست
مي رسم با تو به خانه، از خياباني که نيست
مي نشيني روبرويم، خستگي در مي کني
چاي مي ريزم برايت، توي فنجاني که نيست
باز مي خندي و مي پرسي که حالت بهتر است
باز مي خندم که خيلي، گرچه مي داني که نيست
شعر مي خوانم برايت، واژه ها گل مي کنند
ياس و مريم مي گذارم ، توي گلداني که نيست
چشم مي دوزم به چشمت، مي شود آيا کمي
دستهايم را بگيري ، بين دستاني که نيست
وقت رفتن مي شود، با بغض مي گويم نرو
پشت پايت اشک مي ريزم، در ايواني که نيست
مي روي و خانه لبريز از نبودت مي شود
باز تنها مي شوم، با ياد مهماني که نيست

peyman0082
peyman0082
۱۳۹۵/۰۵/۰۷


مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۵/۰۱

تو شگفت انگیزی ، سزاوار و دوست داشتنی

این همه را قدر بدان

نه کسی هرگز چون تو بوده و نه کسی چون تو خواهد بود

تو یگانه ای و بدیع

و هر آنچه که از تو چنین موجودی بی همتایی ساخته

در خور عشق است و تحسین

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۵/۰۱

امروز دنیا را به دلخواهت رنگ کن

تابلوی رنگارنگ غروب خورشید را ببین

یک رنگ هم از خودت اضافه کن

مثل بچه ها ساده، پاک و زلال

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۵/۰۱

سالها رو به قبله بودم و می گفتم دیگر … هیچ کس از من عاشقانه ای نخواهد شنید آمدی رد شدی بند دلم پاره شد کاش می فهمیدی چه لذتی دارد پاره شدن طناب یک اعدامی !

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۵/۰۱

از غم خبری نبود اگر عشق نبود
دل بود ولی چه سود اگر عشق نبود

بی رنگ تر از نقطه ی موهومی بود
این دایره کبود اگر عشق نبود

از آینه ها غبار خاموشی را
عکس چه کسی زدود اگر عشق نبود

در سینه ی هر سنگ، دلی در تپش است
از این همه دل چه سود اگر عشق نبود

بی عشق دلم جز گرهی کور چه بود؟
دل چشم نمی گشود اگر عشق نبود

از دست تو در این همه سرگردانی
تکلیف دلم چه بود اگر عشق نبود

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۵/۰۱

امروز هم گذشت یه روز دیگه از روزهای بی تو بودن

هنوز از این روزهای وحشتناک باقی مونده …

تنهای تنها میون این همه آدم سخته.

دلم میگیره وقتی بهش فکر میکنم

وقتی نگاه می کنم وتا فرسنگها کسی را پشت و پناهم نمی بینم

خسته شدم از این همه لبخند زورکی از این همه بهونه الکی

ای کاش یه ذره فقط یه ذره شهامت داشتم اونوقت واسه پنهون کردن بغض تو گلوم

سرفه نمی کردم ونمی گفتم مثل اینکه سرما خوردم

اونوقت دیگه بهونه اشکام رفتن پشه تو چشمم نبود

خسته ام از جواب دادن های دروغکی از اینکه به دروغ بخندمو اعلام رضایت بکنم تا کسی نفهمه روزگارم عالیه برای سوختن برای نابودی

من به اینا کار ندارم دلم واسه تو تنگ شده .

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۳/۱۲

یـک تـرانـه مـی تـوانـد لحظـه ای را تغییـر دهـد

یـک ایـده می تـوانـد دنیایـی را عـوض کنـد

یـک قـدم مـی تـوانـد سفـری را آغـاز کنـد

امـا یـک دعـا مـی تـوانـد هـر نـاممکنـی را ممکـن کنـد .