دیوار کاربران


shabgardetanha
shabgardetanha
۱۳۹۴/۱۰/۲۱

آن قدر به زندگی لبخند زدم

که مرا دیوانه پنداشت و ترکم کرد.




گاهی احساس دل

بالاتر از منطق است.

shabgarde.tanha

shadi1357
shadi1357
۱۳۹۴/۰۹/۳۰

رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند چنان نماند و چنین نیز هم نخواهد ماند
من ار چه در نظر یار خاکسار شدم رقیب نیز چنین محترم نخواهد ماند
چو پرده دار به شمشیر می‌زند همه را کسی مقیم حریم حرم نخواهد ماند
چه جای شکر و شکایت ز نقش نیک و بد است چو بر صحیفه هستی رقم نخواهد ماند
سرود مجلس جمشید گفته‌اند این بود که جام باده بیاور که جم نخواهد ماند
غنیمتی شمر ای شمع وصل پروانه که این معامله تا صبحدم نخواهد ماند
توانگرا دل درویش خود به دست آور که مخزن زر و گنج درم نخواهد ماند
بدین رواق زبرجد نوشته‌اند به زر که جز نکویی اهل کرم نخواهد ماند
ز مهربانی جانان طمع مبر حافظ که نقش جور و نشان ستم نخواهد ماند
نهم ربیع الاول، پیام رسان بهار ظهوری است که گلهای زیبای زندگی
همچون عدل، قسط، عزت، عشق، صفا، صمیمیت، گذشت، ایثار و ایمان و احسان در آن می شکفد.//عید شما مبارک//
یلداتون مبارک

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۰۹/۱۰

زندگی باید کرد ! گاه با یک گل سرخ ، گاه با یک دل تنگ ، گاه باید رویید در پس این باران ، گاه باید خندید بر غمی بی پایان .

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۰۹/۱۰

داشتم اشک هایم را روی نامه ای عاشقانه با قطره چکان جعل می کردم ، خاطرم آمد شاید دلتنگ خنده هایم باشی ، ببخش اگر این روزها عشق با گریستن اثبات می شود .

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۰۹/۱۰

پاییز خسته ام وآهسته می خوانم که با رفتنت دیگر نمی مانم

ماتم گرفته این سوخته دل از بس که از تو میخوانم

برای یک لحظه با تو بودن بدان که از دنیا خودم را می رهانم

جدا نمی شوی حتی بعد از مرگم از دلم

پس چرا تقلامیکنی که دور کنی دست از چشم ترم

حالا که با این نامهربانی میدهی عذابم هستم تا آخر این راه,گر عشق باشد گناهم

عشق تو در چشمان گرفته ام خانه کرده بدان که با دل سردی تورا از دستت نمی دهم

گر روزی هزار باربرنجانی من از خود بدان که من هر روز به تو شیفته تر گردم

گر روز وشبم کنی گریان غمگین نیستم چون تو را چشم در راهم

از خستگی نیست که این چنین زرد رو گشته ام

غمگینم که بمیرم وبدانی نا امید گشته ام

تو را من روز وشب خود کرده ام ای عزیز,ای ماه وخورشید کم

زاری نمیکنم تا تورااز خواب نرهانم اشک نمیریزم وغم در دل مینهانم

در پیش رقیبانم ,التماست میکنم آشکار تا بدانم می دانی دوستت دارم

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۰۹/۱۰

فراموشی!

فکر نکن من سنگ شوم

خاکی تر از آنم که

آلوده ی دست ننگین این رنگ شوم

بها ر رفت وبهار ها آمد

سبز وقرمز وزرد وسفید

من رنگ نمی بازم

حتی اگر زیر شلاق زمانه کبود شوم

آبی تر از آنم

که با آسمان هم رنگ شوم

یا که در دریا غرق شوم

فراموشی!

این وصله های سیاه وسفید به ما نمی چسبد

حتی اگر به یادش

خانه ام خراب شود

خانه!

خانه ای نیست ازان این دل

خانه ام ازان کسی است،که به یادش خانه خراب شدم

فراموشی!

لحظه ها را یک یک به تپش قلبم گره می زنم

تا یادم نرود

که بی یاد تو نفس زدن از یادم برود

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۰۹/۱۰

اینروزها هوای دلم بارانیست،شعرکف دستانم غلت میزند

چهره ها انقدر غریب به نظر میرسند،انگارسالهاست از دیارخود دور افتاده ام

نه اینکه همین دیروز بود دست تقدیر مرا بدین سو کشاند،

یاد ان ایام به خیر که برای گذر ایام بازی بهانه خوبی بود

حالا که خود چه بازیچه ای شده ایم،

انقدر در خودمان گم شده ایم که فراموشمان میشودکس دیگری هم در این نزدیکی است.

ای کاش بهانه همین بود،

عشق،

اما این فقط انکار یک درد مشترک است،

باید به التماس دنیا پایان داد،حتی باگذشت از عشق هم میتوان عشق ورزید،

شکست بوسه بر پیروزی است! اگر بخواهیم.....

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۰۹/۱۰

نبشته خودم

ای کاش شهر ارزوهایم نبودی ومیتوانستم دورت بزنم،

ای کاش اقیانوس بی کران عشق نبودی و من خشکت میکردم

ای کاش دفتر شعری بودی و در گذر زمان فراموش میشدی

ای کاش کتاب دری ام بودی و بعد از مطالعه دورت می انداختم

اما انگار تو پاهایم هستی که با تو ایتاده ام،یا دستم هستی که با تو می نویسم

شاید تو قلبم هستی خون را درونم به جریان می اندازی،یا مغزم که فکر در رم می پرورانی

شاید تو روح منی که در وجودم به پروازی،یا تو خود وجود منی که مرا دست می اندازی

نمی دانم تو از منی یا بالاتر از منی،می دانم که بعد از خدا تو والاتر برای منی

نبشته من

Amir_omidi
Amir_omidi
۱۳۹۴/۰۹/۱۰

خاطره یعنی
کشف کوچه هایی که نمیدانیم به کجا میرسند
و دلتنگی یعنی
گز کردن کوچه های آشنا بی تو!!!!
بهشت یعنی آن ناکجا
و
جهنم یعنی این آشنا.....

20armin
20armin
۱۳۹۴/۰۹/۰۸

سلامیاشاسن اذربایجان