دیوار کاربران


mkhm
mkhm
۱۳۹۵/۰۸/۲۷

عزت_نفس

اگر ثروتمند نيستي مهم نيست، بسياري از مردم ثروتمند نيستند، اگر سالم نيستي، هستند افرادي که با معلوليت و بيماري زندگي مي کنند، اگر زيبا نيستي برخورد درست با زشتي هم وجود دارد، اگر جوان نيستي، همه با چهره پيري مواجه مي شوند، اگر تحصيلات عالي نداري با کمي سواد هم مي توان زندگي کرد، اگر قدرت سياسي و مقام نداري، مشاغل مهم متعلق به معدودي انسانهاست، اما، اگر عزت نفس نداري
هيچ نداری.!

mkhm
mkhm
۱۳۹۵/۰۸/۲۶

بیایید بند زبان را ببندیم و بال اندیشه را بگشاییم ...

برای گفتن همیشه وقت هست، اما برای اندیشیدن ممکن است دیر بشود.

mkhm
mkhm
۱۳۹۵/۰۸/۲۶

حال زن ها

از دستهايشان پيداست

زني كه

ناخن هايش را سوهان ميكشد

لاک ميزند

و روزي هزار بار توي نور خورشيد نگاهش ميكند

حال دلش فرق دارد

با زني كه ناخنهايش يكي در ميان

كوتاه و بلند است

زني كه با شكستن يك ناخن

هر ٩ تاي ديگر را كوتاه ميكند

ببين اگر دلش بشكند

با دنيا چه ميكند..

حال زن ها را

از دستهايشان ميتوان فهميد

saeed1360
saeed1360
۱۳۹۵/۰۸/۲۵

عشق
مثل رد دست تو روی هواست
نمی توانم به کسی ثابتش کنم
یا نشانش دهم

حالم که خوب است

یعنی دستانت از شب گیسوانم عبور کرده است
گیسوانم نفس می کشند

mkhm
mkhm
۱۳۹۵/۰۸/۲۵

ناصرالدین شاه شیری داشت که هر هفته یک گوسفند جیره داشت.

به شاه خبر دادند که چه نشسته‌ای که نگهبان شیر، یک ران گوسفند را می‌دزدد.

شاه دستور داد نگهبانی مواظب اولی باشد.

پس از مدتی آن دو با هم ساخت و پاخت کردند و علاوه بر اینکه هر دو ران را می‌دزدیدند، دل و جگرش را هم می‌خوردند.شاه خبردار شد و یکی از درباری‌ها را فرستاد که نگهبان آن دو باشد.

این یکی چون درباری بود دو برابر آن دو برمی‌داشت!!!

پس از مدتی به شاه خبر دادند: «جناب شاه، شیر از گرسنگی دارد می‌میرد.»

جستجو کردند و دیدند که این سه با هم ساخته‌اند و همه اندام‌های گوسفند را می‌برند و شیر بیچاره فقط دنبه گوسفند برایش می‌ماند. ناچار هر سه را کنار گذاشت و گفت:

«اشتباه کردم.

⭐️ یک نگهبان دزد بهتر از سه نگهبان دزد بود ⭐️

mkhm
mkhm
۱۳۹۵/۰۸/۲۴

روزی یک شیخی از کودکی خردسال پرسید : "فرزندم مسجد این محل کجاست ؟"

▫️کودک گفت : "آخرِ همین خیابان ، به طرف چپ بپیچید ، آن‌جا گنبد مسجد را خواهی دید ."

▪️شیخ گفت : "آفرین فرزندم ! من هم‌اکنون در آن‌جا سخنرانی دارم ؛ می‌خواهی به سخنانم گوش دهی ؟"

▫️کودک پرسید : "درباره چه چیزی صحبت می‌کنی ، حاج آقا !؟"

▪️شیخ گفت : "می‌خواهم راه بهشت را به مردم نشان دهم !"

▫️کودک خندید و گفت : "تو راه مسجد را بلد نیستی ، می‌خواهی راه بهشت را به مردم نشان دهی !"

mkhm
mkhm
۱۳۹۵/۰۸/۲۴

به بهلول گفتند می خواهی #قاضی شوی؟؟؟
گفت : نه
گفتند : چرا؟؟؟
گفت: نمی خواهم #نادانی بین دو #دانا باشم.
شاکی و متهم هر دو اصل ماجرا را می دانند و من ساده باید #حقیقت را حدس بزنم.

mkhm
mkhm
۱۳۹۵/۰۸/۲۳

انسان های عجیبی هستیم!
وقتی به دستفروش فقیری می رسیم
که جنس خود را به نصف قیمت می فروشد،
با کلی چانه زدن او را شکست داده
و اجناسش را به قیمت ناچیزی می خریم!

مدتی بعد به کافی شاپ لوکس و زیبای
شخص ثروتمندی می رویم و یک فنجان قهوه
را ده برابر قیمت واقعی اش سفارش میدهیم
و موقع رفتن،مبلغی اضافه روی میز میگذاریم
و از این کار شادمانیم!

شادمانیم که فقیران را فقیرتر میکنیم
و ثروتمندان را غنی تر...!

saeed1360
saeed1360
۱۳۹۵/۰۸/۲۳

دست می سایم به دستانت

به آن لطیف بی همتا

گیسو گشاده در باد

آن طره ای که عطرش در مشامم جاری‌ست

نگاه کن که چگونه میخکوب آن چشمان توام

چشم نه،

طعمه ی صیاد و شکارگاه عشق

تو چنان حل شدی در من که هیچ از من نیست

پای به سر، همه تو شدم

راستی تو مرا می بینی والا یار؟

اگر می دیدی حتم دارم ذوب می شدم در آتشفشان نگاهت

هنوز نفس میکشم

و مشتاق نگاه تو

چون آتشی زیر خروارها خاکستر از خاطره

و فریاد می زنم

نگاهی کن

بنگر

تا باز گر بگیرم و آتش زنم

هر چه هست غیر از تو

والا یار... نگاهی... .

shadi1357
shadi1357
۱۳۹۵/۰۸/۲۲

ﻭﺳﻌﺖ ﺭﻭﺷﻨﺎﯾﯽ
ﻭﺗﺎﺭﯾﮑﯽ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﻫﺮﮐﺴﯽ
ﺑه اﻧﺪﺍﺯﻩ ﺑﺎﻭﺭﻫﺎ
ﻭﺭﻓﺘﺎرﺍﻭﺳﺖﻫﺮﭼﻪ
ﻟﺒﺮﯾﺰﺍﺯﻋﺸﻖ
ﻣﺤﺒﺖ،ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ
ﻭﻧﯿﮑﯽ ﺑﺎﺷﯽ ﺭﻭﺷﻦ ﺗﺮﯼ.
ﻭﻫﺮﭼﻪ ﻣﻤﻠﻮﺍﺯ
ﺣﺴﺎﺩﺕ، ﮐﯿﻨﻪ،ﻧﻔﺮﺕ،
ﺧﺸﻢ ﺑﺎﺷﯽ ﺗﺎﺭﯾﮏ ﺗﺮﯼ
افکارتون زیباومثبت


+5