دیوار کاربران


shadi1357
shadi1357
۱۳۹۵/۰۹/۲۴

زندگی هدیه ای است
که هربامداد
روبان های دورآن را
باشوق وعشق بازمیکنیم
هديه امروزتون
عشق ومهربانی
برکت وبهروزی
ونگاه مهربان خداباشد


+5

mkhm
mkhm
۱۳۹۵/۰۹/۲۳

۳۵موضوعی که در پیری حتما به آن غبطه خواهید خورد

یک ضرب المثل قدیمی هست که می‌‌گوید جوانی را جوان‌ها به هدر می‌‌دهند. شاید اگر بدانید پیرها به چه چیزهایی غبطه می‌‌خورند بتوانید بهتر جوانی کنید:

۱-چرا وقتی می‌توانستم سفر کنم، نکردم!

۲- چرا زبان دومی نیاموختم!

۳-چرا وقتم را به خاطر رابطه‌ای تمام شده تلف کردم!

۴- چرا از خود در برابر نور آفتاب محافظت نکردم تا پوست سالم‌تر و بدون چروکی داشته باشم!

۵- چرا برای دیدن خوانندگان مورد علاقه‌ام به کنسرت نرفتم!

۶- چرا از انجام خیلی از کارها ترسیدم!

۷- چرا ورزش اولویت کارم نبود!

۸- چرا خود را گرفتار سنت‌ها کردم!

۹- چرا از کاری که دوست نداشتم استعفا ندادم!

۱۰- چرا بیشتر درس نخواندم!

۱۱-چرا باور نکردم زیبا هستم!

۱۲- چرا از گفتن دوستت دارم ترسیدم!

۱۳- چرا به راهنمایی‌های والدینم گوش ندادم!

۱۴-چرا خودخواه بودم!

۱۵- چرا تا این حد نظر دیگران برایم مهم بود!

۱۶- چرا به جای آنکه به رویاهای خودم فکر کنم به فکر براوردن رویای دیگران بودم

۱۷- چرا وقتم را صرف یادآوری خاطرات بد کردم و زمانم را از دست دادم. کاش افسوس گذشته را نمی‌خوردم!

۱۸- چرا کسانی را که دوست داشتم از خود رنجاندم!

۱۹- چرا از خود دفاع نکردم!

۲۰- چرا برای برخی کارها داوطلب نشدم!

۲۱- چرا بیشتر مراقب دندان‌هایم نبودم!

۲۲- چرا قبل از مرگ مادر و پدر بزرگ سئوالاتی را که داشتم از آنها نپرسیدم!

۲۳- چرا زیاد کار کردم!

۲۴- چرا آشپزی یاد نگرفتم!

۲۵- چرا از زمان حال لذت نبردم!

۲۶- چرا تلاش نکردم آنچه را شروع کردم به پایان برسانم!

۲۷- چرا گرفتار کلیشه‌های فرهنگی شدم و از هدفم بازماندم!

۲۸- چرا دوستی‌هایم را ادامه ندادم!

۲۹- چرا با کودکانم بیشتر بازی نکردم!

۳۰- چرا انسان ریسک‌پذیری نبودم!

۳۱- چرا برای افزایش دانش و ارتباطاتم تلاش نکردم!

۳۲- چرا تا این حد فرد نگرانی بودم!

۳۳- چرا سر هر چیزی زود عصبانی شدم!

۳۴- چرا به اندازه کافی با افرادی که دوست‌شان داشتم وقت نگذراندم!

۳۵- چرا برای یک بار هم که شده پشت میکروفن نرفتم تا در مقابل جمع صحبت کنم!

mkhm
mkhm
۱۳۹۵/۰۹/۱۷

هیچوقت نمیتوانی چیزی راکه قرار است از دست بدهی، نگــه داری

توفقط قادر هستی چیزی راکه داری، قبل از انکه از دست برود

عاشقانه دوست داشته باشی...

mkhm
mkhm
۱۳۹۵/۰۹/۱۶

چند دروغ رایج بین ما ایرانیان :

1- کار که عار نیست !

2- پول که شخصیت نمیاره !

3- فکر کردی چی ، مملکت قانون داره !

4- تلاش بکنی به هر چی بخواهی میرسی !

5- پول چرک کف دسته !

6- بچه ، دختر و پسرش فرقی نمیکنه !

7- بخدا همین الان میخواستم بهت زنگ بزنم !

8- اینجا متعلق به خودتونه !

9- و پر کاربردترین دروغ پشت تلفن " اونم سلام میرسونه "

mkhm
mkhm
۱۳۹۵/۰۹/۱۲

سالها منو دل ساکن کویی بودیم

عمری منو دل درآرزویی بودیم

آرزویمان بود که آزاد شویم

سکوت بشکنیم و فریادشویم

دردو رنج وغم اندوه زمان

گرتوکشیدی گوش کن

چون شنیدی توحرفم

حلقه ای برگوش کن

روزگاری چوخوش وخرم وخندان بودم

همچوآهویی به هرسوشتابان بودم

تاکه ازراه رسید،روزوایام جوانی

آن زمانی که همه خوب وبدت را تودانی

آن زمانی که به هرراهی بخواهی بروی

درپیچ وخم وشر همان راه بمانی

ناگزیر وارد دنیایی مه آلودشدم

همچوکوری واردیک بازی بی سودشدم

درمانده شدم ازهمه جارانده شدم

معتادشدم،گدای یک دوتا دود شدم

آبرو واحترامی برایم نماند

ازآن همه عشق یارم برایم چه ماند

آن همه دبدبه و کبکبه من کجارفت

آیا ایام جوانی،ازلول به هوا رفت

دیگرچه بگویم نمانده جانی مرا

فقط این نکته بگویم که پندیست ترا

گردراین راهیدسخنم گوش کنید

پیک را برنابودی اعتیاد نوش کنید

گرنخواهید پنداز سینه سوختگان

کوله بارسنگین راه را بر دوش کنید.........

(میدونین من شاعرنیسیتم ولی تمام خاطرات وتجربه های جوانیم رادراین شعرکوتاه نوشتم

mkhm
mkhm
۱۳۹۵/۰۹/۱۱

روزی زنی با شوهرش غذا میخورد. فقیری درب خانه را زد. زن بلند شد و دید که فقیر است. غذایی برداشت تا به او بدهد.
شوهرش گفت: کیست ،؟
زن جواب داد،: فقیر است برایش غذا میبرم
شوهرش مانع شد تا اینکه جر و بحثشان بالا گرفت و کارشان به طلاق کشید.
سالیان سال گذشت و زن شوهر دیگری گرفت. روزی با شوهر دومش غذا میخورد
که فقیری در خانه را زد مرد در را باز کرد. دید که فقیری است که نیاز به غذا دارد. به خانه برگشت و گفت. : ای زن غذایی برای فقیر ببر.
زن فورا بلند شد و غذا را برد
اما

زن با چشمانی پر از اشک برگشت.
شوهرش گفت چه شده ای زن.
زن گفت.: این فقیر که در خانه آمده شوهر قبلی من است.
مرد رو به زنش کرد و گفت.: من هم همان فقیری هستم که آن روز به در خانه شوهرت آمدم.

هیچ گاه زمانه را دست کم نگیریم

mkhm
mkhm
۱۳۹۵/۰۹/۱۱

من هیچ وقت جنگجوی خوبی نبودم!

فرمانده

هر بار که دستور شلیک می داد

من به آخرین نامه ی سرباز دشمن فکر میکردم:

"همسر عزیزم

به دخترمان بگو

پدرت به زودی باز خواهد گشت"

mkhm
mkhm
۱۳۹۵/۰۹/۱۰

آدم، همیشه به خاطرِ نقطه ضعف هایش توی دردسر می افتد.
مگس ها باید چیزهای چسبناک را خیلی دوست داشته باشند٬
شب پره ها، شعله را
و آدم ها عشق را ...

mkhm
mkhm
۱۳۹۵/۰۹/۰۸

⚫#مادرم دوست داشت به کربلا برود

ما نگذاشتیم

راستش!

ترسیدیم!

اخر شنیده بودیم که آنجا عراق امنیت ندارد

گفتم مادر جان!بیا برو مشهد

حسین و رضا ندارد که

خدای هر دویشان یکیست

هر دو هم شیعه اند

از همان شیعه ها که دوست داری....

چند روز پیش گفتند زوار کربلایی در اثر انفجار یک بمب شهید شدند...

انگار سوخته بودند انگار قابل شناسایی هم حتی نبودند...

مادر دیروز راهی مشهد شد وقت خداحافظی در گوشش گفتم:اگر رفته بودی کربلا...

زبانم لال اما...

شاید...هیچوقت دیگر نمیدیدیمت

خندید !از آن خنده ها که که از گریه غم انگیز تر است

چقدر حالا دلم شور میزند!یکهو هوای صدایش زد به سرم

شماره اش را گرفتم یک بوق...دو بوق ...سه...مشترک مورد نظر...

جواب بده دیگر!

یک بار دیگر

یک بوق...دو بوق...سه.‌.. الو؟

_الو شما؟!من شماره خانم... را گرفتم!

_شما چه نسبتی با ایشان دارید؟

_مادرم....

_متاسفم آقا قطار دچار سانحه شده واگن ها آتش گرفته اند...مادرتان ...متاسفم!احتمالا فوت کرده اند...چهره ها قابل شناسایی نیست...شاید...هیچوقت دیگر...

الو؟

الو؟...

خنده آن روز مادرم

خنده تلخ مادرم از گریه غم انگیز تر بود....

ایران عزادار است...

shadi1357
shadi1357
۱۳۹۵/۰۹/۰۷

خـدایا
امشب کوله پشتي
مارا پرکن
ازآرزوهای زیبا و
دوست داشتني
تاصبح فرداخنده رو
وازغم و اندوه
جداباشیم.
شبتون پراز آرامش


+5