توجه !
عضویت در کانال تلگرام همخونه
(کلیک کنید)
بلاگ كاربران
چه کـرده ای تـو بـا دلم
- تکـه یخی که عـاشـق ابــر ِ عـذاب می شود سر قـرار عـاشـقی همیـشـه آب می شود به چشم فرش زیـر پـا سقف که مبتلا شودروز وصـالشان کسی خانه خـراب می شود کـنـار قـله های غـم نخوان برای سـنـگ هاکوه که بغض می کند سنگ،مذاب می شود بـاغ پر از گُلی که شب نظر به آسـمـان کندصبح به دیگ می رود ؛ غنچه گلاب می شود...چه کـرده ای تـو بـا دلم که از تو پیش دیگرانگلایه هم که می کنم شعر حساب م…
فریاد زد:بفهم رها کرده او تو را....!!!
- یک لحظه چشم دوخت به فنجان خالی ام آرام وسرد گفت:که در طالع شما...قلبم تپید، باز عرق روی صورتم نشست گفتم بگو مسافر من میرسد ؟ و یا...با چشمهای خیره به فنجان نگاه کرد! گفتم چه شد؟ سکوت بود و تکرار لحظه هاآخر شروع کرد به تفسیر فال من... با سر اشاره کرد که نزدیکتر بیااینجا فقط دو خط موازی نشسته است یعنی دو فرد دلشده ی تا ابد جداانگار بی امان به سرم ضربه میزدند یعنی که هیچ وقت نمی آید او خدا؟؟؟گ…
همدمم این روزها سیگار باشد بهتر است
- رو به روی پنجره دیوار باشد بهتر است بین ما این فاصله "بسیار" باشد بهتر است من به دنبال کسی بودم که "دلسوزی" کند همدمم این روزها سیگار باشد بهتر است من نگفتم آنچه حلاج از تو دید و فاش کرد سر نوشت "رازداری"، دار باشد بهتر است! خانه ی بیچاره ای که سرنوشتش زلزله است از همان روز نخست آوار باشد بهتر است گاه نفرت حاصلش عشق است، این را درک کن گاه اگر از تو دلم بیزار…
ساز تو...
- ساز تو دهد روح مرا قدرت پرواز از حنجره ات پنجره ای سوی خدا باز احساس من و ساز تو جان های هم آهنگ جان من و آوای تو یاران هم آواز گلبانگ تو روشنگر جان است قول و غزلت پرچم شادی ست بر افراز
در پی هر گریه
- گفته بودند: از پس هر گریه، آخر خنده ایست این سخن بیهوده نیست... زندگی مجموعه ای از اشک و لبخند است خنده ی شیرینِ فروردین بازتابِ گریه ی پربارِ اسفند است...
گر تو آزاد نباشی...
- گر تو آزاد نباشی، همه دنیا قفس است...! تا پر و بال تو و راه تماشا بسته ست، هر کجا هست، زمین تا به ثریا قفس است...! تا که نادان به جهان حکمروایی دارد، همه جا در نظر مردم دانا قفس است...!
دستهای به هم پیوسته
- در فرو بسته ترین دشواری در گرانبارترین نومیدی، بارها بر سر خود بانگ زدم: "هیچت ار نیست مخور خون جگر، دست که هست!" بیستون را یاد آر، دستهایت را بسپار به کار کوه را چون پَرِ کاه از سر راه بردار! وَه چه نیروی شگفت انگیزیست دستهایی که به هم پیوسته ست...!…
عصرما
- دیگر عصر،عصر عاشقانه ها نیست عصر دلتنگی و تنهایی ست عصر درکنار دیگران بودن و در درون، تنهایی ست.... عصر در ذهن خویش درکنار ساحل قدم زدن ست عصر خیانت و هرزگی و فیلم های سینمایی ست..... عصر پله کردن انسانها برای رهایی ست عصر نقاب های دروغین شیدایی ست.... در این عصر دیگر برای امثال من جایی نیست.....…
پایانی در اغاز
- چندی ست که به پایان رسیده ام... سکوت های طولانی ام خیره شدنم به نقطه ای مبهم غرق شدنم در خویش در خروش این همه ادم, تنها ماندنم... خشکیدن خون زندگی در رگهایم گریز از چشم ادمها و پناه بردن به خاطرات دور کنج انزوا و خو گرفتن با دردهایم فقط نشان از یک چیز دارد : من سالهاست مـــــــــــــرده ام ....…