بلاگ كاربران


اين چه رازي است ،

اين چه عشقــــي است . . . ؟!

 

تـــو که آهسته میخوانی قنوت گریه هایت را , میان ربنـــــای سبـــز دستانت دعایم کن !

باز امشب میخواهم با یار و یاور همیشگی ام خلوت کنم  . . .

در این حس عاشقانـــه... لذت صحبت با دوست , با یگانه ی هستی به راز و نیـــــاز بپـــــردازم. . . 

تنها یاوری که هیچگـــاه از صحبت با او نا امید نشدم و تنها کسی که به راستی

حرفهای عمیق قلبــــ  و روحــم را با او گفـــــــــته ام . . . 

و به راستی برخـــی ناگفته ها را نمیتوان حتــــی به عزیـــز ترین و نزدیکترین کسان گفت . . .

هرچند که خیلی دوستشان بداری و راحت با آنان سخن گویی. . . 

باز به سوی دوست آمده ام. . . 

اما نه برای حرفهای درونیم . . . .

نه برای گریه های شور انگیز !

بلکه آمده ام برای یافتن راز هایی !

میـــدانم گــاه دوری موجــب عشــق میشــود

امــا! امــا! . . . .

 

اين چه رازي است ،

اين چه عشقــــي است . . . ؟!


چند روزي است كه حس و حال غريبي دارم ،

چند روزي است كه احساس ميكنم درسم ضعيف شده ،

حافظه ام ياري نميكنــــــد ،

چند روزي استـــــ كه فرمولهاي رياضــــــي به كارم نمي آيد،

ساعتـــــها ، روزهــا ، ماهـها و سالـها در كلاسهاي درس نشستم و ياد گرفتم چگونه محاسبه كنم.

چگونه از روابط طبيعي رياضي به نتايجي زيبا و روح نواز برسم

،اما حالا ديگر اين روابط به كارم نمي آيد .

شايد هم من درســـــم را خوب ياد نگرفتم،

شايد چيزهايي كه ياد گرفتم كافــــي نبود تا بتوانم محاسبه كنم ،

بتوانم بفهمم كه چگونه 18000 نامه ناديده گرفته مي شود و عددي به اين بزرگي در كجاي رياضيات

محو ميشود...؟! ، چگونه عدد «هفتاد و دو» از «سي هزار» بيشتر است ،

اين محاسبات روي كاغذ نميــــــرود . . .
هرچــــه جلوتر ميروم بيشتر شاهـــــد از بين رفتن قانـــون ها و روابـــط و محاسبات ميشـــــوم . . .

مـــگر پاهاي كودك سه ساله چقدر توان دارد تا روي خارهاي صحرا به دنبال سر بابا برود ،

چگونه بدنش تحمل كند تازيانه ي جهل را ، چگونه ببيند هركسي را كه روزي به او عشق ميورزيده و

مسجود فرشتـــگان بوده ، حال سر بر نيزه دارد ، چگونه ببيند و تاب بياورد...؟!

اين محاسبات روي كاغذ نميرود . . .

 

این چه رازیست در کالبد هستی که با نام حسین و ناله بر مظلومیتش، تمام گناهان بخشوده می شود.

اينها تنها گوشه اي از نشانه هايي بود كه حيرانم ميكرد و نميتوانستم محاسبه كنم اوج درد را . . .

اما زماني ميرسد كه ديگر ديوانه ميشوم ،

ديگر از توان بيرون است حتي لحظه اي تصور كردن آن كلمات ، اين چه رازي است ،

اين چه عشقــــي است . . . ؟!


یوسفــــــ زهــــــرا بیــــا


بیا وداغ زینـــــب را در غم از دست دادن برادر التیام بخش

بیـــا که حسینیان چشم براه دم مسیحاییت به سوگــــ حسیــــــن نشسته اند

http://persian-star.net/1391/8/27/Moharam/05.jpg

محــــــــــــرم با همه شور و نوایش  آمد . . . . . .

 هر که دارد هوس کربُ بلا بسم ا....

 

نِـــویسَـــنده : مسعود - م

 

                 السلام علیک یااباعبدالله الحسین(ع)

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


hossein0011
ارسال پاسخ


_
__
___
____
_____
______
_______

Asemoni
ارسال پاسخ

merc

(:
ارسال پاسخ

عالیه

ممنون

мя_κıпɢ
ارسال پاسخ
Mohammad
ارسال پاسخ

زیبا بود تنکس :x