توجه !
عضویت در کانال تلگرام همخونه
(کلیک کنید)
بلاگ كاربران
- عنوان خبر :
میهمان خدا
- تعداد نظرات : 3
- ارسال شده در : ۱۳۹۳/۱۲/۱۷
- نمايش ها : 345
حسین بن منصور حلاج را درظهر ماه صیام از کوی جذامیان گذرافتاد. جذامیان به نهار مشغول بودند و به حلاج تعارف کردند.
حلاج برسفره آنها نشست و چند لقمه بردهان برد.
جذامیان گفتند: دیگران بر سفره ما نمی نشینند و از ما می ترسند.
حلاج گفت؛ آنهاروزه اند و برخاست.
غروب هنگام افطار حلاج گفت: خدایا روزه مرا قبول بفرما.
شاگردان گفتند: استاد ما دیدیم که تو روزه شکستی.
حلاج گفت :ما مهمان خدا بودیم. روزه شکستیم, اما دل نشکستیم ..."
خدایا
آنچنان زنده ام بدار ,
که نشکند دلی از زنده بودنم ...
نظرات دیوار ها
اما فقط حلاج رو عشقه که عارف بزرگی بود
اسن حلاج که بود در چه قرني ميزيست
کاری ندارم این داستان واقعیت داره یا نه(چون امکان گناه اسیب رساندن به خویش وجود داره)
اما فقط حلاج رو عشقه که عارف بزرگی بود
نه واقعن اين داستانا واقعيت داره شب بيداراي عزيز جان ما جواب ما رو بدين