دیوار کاربران


shayan1360
shayan1360
۱۳۹۵/۰۲/۲۹

ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست
منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست
شب تـار است و ره وادی ایمـــن در پیش
آتش طــور کـــجا موعــــد دیــدار کــــجاست
هــر کــــه آمـــد به جهان نقش خرابـــــی دارد
در خـــرابات بگــــویید کــــه هشیـــار کـــجاست
آن کــــس است اهـــل بشارت کــــــه اشارت داند
نکــــته‌ها هست بســـی محـــرم اســـرار کــجاست
هـــــر ســــر مـــوی مــــرا بـا تـــو هـــزاران کــــار است
مـــا کـــجاییـــم و مـــلامـــت گـــر بـــی‌کـــار کـــجاست…

shayan1360
shayan1360
۱۳۹۵/۰۲/۲۶

حق نداری به کسی دل بدهی الا من

پیش روی تو دو راه ست فقط : من یا من



عاشقم دست خودم نیست به هم می ریزم

که تو هم با دگران خوب شوی هم با من


shayan1360
shayan1360
۱۳۹۵/۰۲/۲۱

آنچه را عقل به یک عمر به دست آوردست

دل به یک لحظه کوتاه به هم میریزد


shayan1360
shayan1360
۱۳۹۵/۰۲/۲۱

صدایم کن، چو لب وا می کنی عشق است

خودت را در دلم جا می کنی عشق است

تو با شرم قشنگ عمق چشمانت
مرا وقتی تماشا می کنی عشق است

سکوتی خفته در حجم نفس هایت
محبت را که حاشا می کنی عشق است


چه شد آن وقت دیدارت نمی دانم

همین امروز و فردا می کنی عشق است

تو کز پشت حصار پنجره هر روز
فضای شیشه را ها می کنی عشق است

میان کوچه می پاشی نجابت را
دلم را اینچنین تا می کنی عشق است


Asma62
Asma62
۱۳۹۵/۰۲/۱۰

Asma62 :
هر روز برات رویایی باشد دردست نه دوردست ،عشقی باشد دردل نه درسر و دلیلی باشد برای زندگی نه روزمرگی
تولدت مبارک

{h}

مرسي عزيز دلم
فدات عزيزمممممممممم


shayan1360
shayan1360
۱۳۹۵/۰۲/۰۸

هر روز برات رویایی باشد دردست نه دوردست ،عشقی باشد دردل نه درسر و دلیلی باشد برای زندگی نه روزمرگی
تولدت مبارک


shayan1360
shayan1360
۱۳۹۵/۰۲/۰۸

دلم یک بغل " تو " را می خواهد.

که به جای تلاقی نگاه و سعی بر گریز بی امان

مرا به اسم کوچکم صدا بزنی !

و برای دقایقی نه چندان کوتاه

به یک دونفره دوست داشتنی دعوتم کنی ،

مرا تنگ در آغوش بکشی

" آنقدر که نفسم را در نفست پیدا نکنم "

کمی عقبم ببری

به چهره ام خیره شوی ،

و بی اختیار

یک لب کشـــــــــدار از من فرو ببری

همین !

shayan1360
shayan1360
۱۳۹۵/۰۲/۰۸

می توانم تو را " مال خودم " صدا کنم ؟

آن وقت

من اسمم را فراموش میکنم

و تو هم می توانی مرا

" مال خودم " صدا کنی !

shayan1360
shayan1360
۱۳۹۵/۰۲/۰۴

پرم از شوق آغوش تو و ... بد می شود اما
تو را بوسیدن و... نقض نجابت می شود اما
تمام روز می خواهم فراموشش کنم افسوس
خیالش دم به دم از خاطرم رد می شود اما
اوایل گاه گاهی بود این طغیان آتشناک
اخیرا لعنتی یکریز و ممتد می شود اما
خیال بوسه ات صد بار تا حالا مرا می کشت
هوای بار دیگر دیدنت سد می شود اما
دلم روزی هزاران بار توبه می کند از عشق
شب از افسون گیسوی تو مرتد می شود اما
زدم فالی که آغوشت پناهم می شود ایا
بنازم خواجه حافظ را خوش آمد می شود اما

Asma62
Asma62
۱۳۹۵/۰۱/۲۸

باران که می بارد جدایی درد دارد.............دل کندن از یک آشنایی درد دارد

هی شعر تر در خاطرم می آید اما................آواز هم بی همنوایی درد دارد

وقتی به زندان کسی خو کرده باشی............بال و پرت روز رهایی درد دارد

دیگر نمی فهمی کجایی یا چه هستی....آشفتگی ، سر به هوایی درد دارد

تقصیر باران نیست این دیوانگی ها............تنها شدن در هر هوایی درد دارد

باید گذشتن را بیاموزم دوباره....................هرچند می دانم جدایی درد دارد