دیوار کاربران


تیــارا
تیــارا
۱۳۹۵/۰۲/۰۸

مسابقه

http://www.hamkhone.ir/member/7110/blog/view/249559--/

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۲/۰۷

بسی را فرو ریختم و فرو فکندم
و از این رو خوار شمارم نامیدید
ان که از جام های لبریز می نوشد
بسی را فرو می ریزد و فرو می افکند
هیچ پروا از سر ریزهای شراب نیست.

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۲/۰۷

از دور
دوستتــــ داشــتم…!
بــی هیــــچ
عطـــری
آغوشـــی
نگاهــی
و یا حتــی
بوســه ای…!
تنــها دوستتـــ داشــتم…!
اما حـــالا که
دور شـــدی…!
چــه کــنم
بـا ایــن همــه
وابستــگی!!!

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۲/۰۷

از ان رو که سرنوشتت اندوهگینمان نسازد
بر خویش ارایه های شیطانی
هزل شیطانی در جامه شیطانی می بندی
اما چه سود..از نگاهت
قداست می بارد!

najaf1352
najaf1352
۱۳۹۵/۰۲/۰۶

در نبود آگاهی ٬ اختیار سمی کشنده برای نابودی تمام زیبایی های درونی انسان است.بدون آگاهی اختیار یعنی انتخابی شبیه یک قرعه ٬ و همه ما میدانیم که شانس برنده شدن در قرعه کشی خیلی پایین است.

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۲/۰۶

هر کجا هستم، باشم
آسمان مال من است
پنجره، فکر، هوا، عشق، زمین مال من است
چه اهمیت دارد
گاه اگر می رویند قارچ های غربت؟
من نمی دانم که چرا می گویند: اسب حیوان نجیبی ست، کبوتر زیباست
و چرا در قفس هیچ کسی کرکس نیست
گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد

چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید

واژه ها را باید شست
واژه باید خود باد، واژه باید خود باران باد

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۲/۰۶

زن جوان: یواش تر برو، من می ترسم.
مرد جوان: نه، اینجوری خیلی بهتره.
زن جوان: خواهش میکنم ، من خیلی می ترسم.
مرد جوان: خوب، اما اول باید بگی که دوستم داری.
زن جوان: دوستت دارم، حالا میشه یواش تر برونی.
مرد جوان: منو محکم بگیر.
زن جوان: خوب حالا میشه یواش تر بری.
مرد جوان: باشه به شرط اینکه کلاه کاسکت منو برداری و روی سر خودت بذاری، آخه نمیتونم راحت برونم، اذیتم میکنه.

روز بعد واقعه ای در روزنامه ثبت شده بود. برخورد موتور سیکلت با ساختمان حادثه آفرید. در این سانحه که به دلیل بریدن ترمز موتورسیکلت رخ داد، یکی از دو سرنشین زنده ماند و دیگری درگذشت. مرد جوان از خالی شدن ترمز آگاهی یافته بود. پس بدون اینکه زن جوان را مطلع کند با ترفندی کلاه کاسکت را بر سر او گذاشت و خواست تا برای آخرین بار دوستت دارم را از زبان او بشنود و خودش رفت تا او زنده بماند. دمی می آید و بازدمی میرود. اما زندگی غیر از این است و ارزش آن در لحظاتی تجلی می یابد که نفس آدمی را می برد.

najaf1352
najaf1352
۱۳۹۵/۰۱/۳۰

ملت ها این گونه نابود می شوند :

نخست حافظه شان را از آن ها می دزدند ، کتاب هایشان را تباه می کنند ، دانش شان را تباه می کنند و تاریخشان را نیز و بعد کسی دیگر می آید و کتاب های دیگری می نویسد و دانش و آموزش دیگری به آن ها می دهد و تاریخ دیگری را جعل می کند ...

برگرفته از کتاب ،خنده و فراموشی
میلان کوندرا

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۱/۲۹

ﺩﻭﺳﺘﻢ ﺷﮑﺴﺖ ﻋﺸﻘــــــﯽ ﺧﻮﺭﺩﻩ
.
.
.
.
ﺍﻭﻣﺪﻩ ﭘﯿﺸﻢ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﻭ ﻣﯿﮕﻪ:
ﻋﺸﻖ ﻭ ﻋﺎﺷﻘﯽ ﻫﻤﺶ ﺩﺭﻭﻏﻪ، ﺩﯾﮕﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﻣﺚ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﻢ
.
.
ﻋﺎﺷﻖ ﻧﺸﻢ!
ﭘﺴﺖ ﺑﺎﺷﻢ!
ﺁﺷﻐﺎﻝ ﺑﺎﺷﻢ!
ﻋﻮﺿﯽ ﺑﺎﺷﻢ!
ﻣﺚ ﻻﺷﺨﻮﺭﺍ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻢ …
ﺍﺻﻦ ﺑﺸﻢ ﯾﮑﯽ ﻣﺚ ﺗﻮ ﮐﻪ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﻭ ﻫﯿﭽﯽ ﺣﺎﻟﯿﺶ ﻧﯿﺲ!!
به نظر شما ﺩﻟﺪﺍﺭﯾﺶ ﺑﺪﻡ ﯾﺎ بزنم جد و آبادشو بیارم جلو چشماش؟؟؟؟

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۱/۲۹

با دوست پسرم دعوام شد درحد تیم ملی
.
.
شمارشو تو روزنامه به عنوان کارگر افغانی آگهي کردم.
واسه من شاخ میشی .. كصافط ميمون..