دیوار کاربران
مهدی
۱۳۹۵/۰۴/۱۹
ﻗﻄﺮﻩ ﺍﯼ ﺍﺯ ﻋﺸﻖ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻢ ... ﻧﻤﯽ ﺑﺨﺸﺪ ﮐﺴﯽ |
|
مهدی
۱۳۹۵/۰۴/۱۹
❤️❤️❤️ |
|
مهدی
۱۳۹۵/۰۴/۱۹
« دوستت دارم » را |
|
مهدی
۱۳۹۵/۰۴/۱۹
دلیل تنهاییم را تازه فهمیدم |
|
مهدی
۱۳۹۵/۰۴/۱۹
یاد گرفتم ...که دیگه عاشق نشم ! |
|
مهدی
۱۳۹۵/۰۴/۱۹
تا زمانیکه به عمق واقعی انسانها پی نبرده ای |
|
مهدی
۱۳۹۵/۰۴/۱۹
در قرون وسطا کشیشان بهشت را به مردم میفروختند و مردم نادان هم با پرداخت هر مقدار پولی قسمتی از بهشت را از آن خود میکردند.فرد دانایی که از این نادانی مردم رنج میبرد دست به هر عملی زد نتوانست مردم را از انجام این کار احمقانه باز دارد، تا اینکه فکری به سرش زد.به کلیسا رفت و به کشیش مسئول فروش بهشت گفت: قیمت جهنم چقدر است؟کشیش تعجب کرد و گفت: جهنم؟!مرد دانا گفت: بله جهنم.کشیش بدون هیچ فکری گفت: ۳ سکهمرد سراسیمه مبلغ را پرداخت کرد و گفت: لطفا سند جهنم را هم بدهید.کشیش روی کاغذ پارهای نوشت: سند جهنم، مرد با خوشحالی آن را گرفت از کلیسا خارج شد.سپس به میدان اصلی شهر رفت و فریاد زد: من تمام جهنم را خریدم این هم سند آن است. دیگر لازم نیست بهشت را بخرید چون من هیچ کس را داخل جهنم راه نمیدهم! |
|
مهدی
۱۳۹۵/۰۴/۱۹
یارو نشسته بوده پشت بنز آخرین سیستم، داشته صد و هشتاد تا تو اتوبان میرفته، |
|
مهدی
۱۳۹۵/۰۴/۱۹
دنـــــیـــــــا : |
|
مهدی
۱۳۹۵/۰۴/۱۹
نه اسمش عشــــق است |