دیده تا دید ترا گفت زهی سرو بلند
راستی کور به آن دیده که کوته‌بینست

به سرت گر سر من بی‌ تو به بالین سوده
سر و پا سوخته را کی هوس بالینست

این مرا بس که ز وصل صنمی لاله عذار
شب‌ و روز و مه‌ و سالم همه فروردینست

گاهی نمی شود
از دوست داشتن کسی
دست برداشت...
حتی زمانی که
از او متنفری!

اوج دلتنگی فقط اونجا که
وحشی بافقی میگه:
گر چه مستوجب صد گونه جفایی بازآ

 
دنیا نیرزد آنکه پریشان کنی دلی

زنهار بد مکن که نکردست عاقلی

این پنج روزه مهلت ایام آدمی

آزار مرمان نکند جز مغفلی

پول نیست که زندگی شمارا تغییر میدهد بلکه نحوه ی استفاده از پولتان است که زندگی شمارا متحول می کند و کسب زندگی شما را تغییر میدهد

هرگز از بند و غم آزاد نگردد آن دل
که گرفتار کمند سر گیسوئی نیست

هر مرض دارو و هر درد علاجی دارد
زخم تیر مژه را مرهم و داروئی نیست

در این شب زیبای پاییزی
از خدای مهربان
براتون
یک حس قشنگ
یک شادی بی دلیل
یک نفس عطر خدا
دنیا دنیا آرزوهای خوب
و آرامش خواستارم
شبتون در پناه خدا

وقتی یک کبوتر با کلاغ ها معاشرت می کند
پرهایش سفید باقی می مانند،
اما قلب او کمکم سیاه می شود.