دیوار کاربران


مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۱/۰۸

از رها کردن نترس

باور کن هیچ کس نمی تواند
چیزی که مال توست را از تو بگیرد

و تمام دنیا
نمی توانند چیزی که مال تو نیست را برایت حفظ کنند

همــه چیــز سـاده است
زنـدگــی...
عشــق...
دوست داشتــن...
عـادت کــردن...
رفتــن...
آمــدن...
امــا چیــزی کـه ســــــاده نیست
بـاور ایـن سـاده بـودن هـاست !
در حسرت گذشته ماندن ،
چیزی جز از دست دادن امروز نیست..

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۱/۰۸

"چرخه ای برای اتلاف انرژی" یا "چرخه ای در هدف آوارگی کلمات"
گاهی وقت ها حواسم نیست .به این کلماتی که هر بار یک جایی رهایشان میکنم و می روم.

"آوارگی کلمات"

شاید این بهترین توصیف باشد.

مثلا همین جا, گاه گاهی سر می زنم و از یک حس لحظه ای مینویسم و می روم.

بعد فراموش میکنم.یعنی شاید بهتر است بگویم می خواهم فراموش کنم و زندگیم بلکل در یک مسیر دیگر در حال حرکت است.

دوباره می آیم اینجا و نوشته ام را میخوانم.دوباره غرق می شوم در حسی که برای فراموش کردنش,ذهن بیچاره ام وقت صرف کرده بوده.

این یعنی یک " چرخه"

چرخه ای که هیچ بازده و توان مفیدی ندارد.فقط اتلاف انرژی است!

**باید از این اتلاف انرژی جلوگیری کرد.باید به راه حلی اندیشید.


لطفااگه کسی از دوستان ازنوشته هام یاارسالیهام ناراحت میشه یا میرنجه بهم بگه تاارسالی نکنم ممنون میشم.....

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۱/۰۸

دلت تنگ که باشي ، تمام تلاشت را هم که بکنی تا خوش بگذرد

و لحظه ای فراموشش کنی فایده ندارد

تو دلت تنگ است...

دلت برای همان یک نفر تنگ است...

تا نیاید... تا نباشد... تو هنوز دلتنگی...


مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۱/۰۴

ﻧﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ، ﻧﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ
ﻓﻘﻂ ﺷﻠﻮﻏﺶ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ
ﮔﻨﺠﺸﮏ ﻫﺎﯾﯽ
ﮐﻪ ﯾﮏ ﻋﻤﺮ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺷﺎﺧﻪ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺷﺎﺧﻪ ﭘﺮﯾﺪﻥ
ﻋﺎﺩﺗﺸﺎﻥ ﺍﺳﺖ . . .

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۱/۰۴

اشیا برای استفاده شدن و انسانها برای دوست داشتن می باشند
ولی افسوس امروزه از انسانها استفاده می شود و اشیا دوست داشته می شوند !
.

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۱/۰۴

آدمای بزرگ همه چیزشون بزرگه…
حتی اشتباهای کوچیکشون !

nima6628
nima6628
۱۳۹۴/۰۶/۱۷

mahsaaaaaa :
روی گل شما به سرخی انار ، شب شما به شیرینی هندوانه ، خندتون مانند پسته و
عمرتون به بلندی یلدا . شب یلدا مبارک . . .

کبوتر ها کبوتر ها به دلجویی از آن بالا
نگاهی زیر پا گاهی اسیران قفسها را
خوشا پروازتان با هم بلند آوازتان باهم
به یاد آرید ما را هم در این پرواز کردن ها

dariushX
dariushX
۱۳۹۴/۰۶/۰۹

گذشته هایت را ببخش زیرا آنان همچون کفشهای کودکی ات نه تنها برایت کوچکند…
بلکه تو را از گام برداشتن های بلند باز میدارد

saeed1360
saeed1360
۱۳۹۴/۰۵/۰۵

بافتن را از یک فامیل خیلی دور یاد گرفتم

که نه اسمش خاطرم است نه قیافه اش،

اما حرفش هیچ‌وقت از یادم نمی رود، می گفت:

زندگی مثل یک کلاف کامواست،

از دستت که در برود می شود کلاف سردر گم،

گره می خورد، می پیچد به هم، گره گره می شود،

بعد باید صبوری کنی، گره را به وقتش با حوصله وا کنی،

زیاد که کلنجار بروی، گره بزرگتر می شود، کورتر می شود،

یک جایی دیگر کاری نمی شود کرد، باید سر و ته کلاف را برید،

یک گره ی ظریف کوچک زد، بعد آن گره را توی بافتنی یک جوری قایم کرد،

محو کرد، یک جوری که معلوم نشود،

یادت باشد، گره های توی کلاف همان دلخوری های کوچک و بزرگند،

همان کینه های چند ساله، باید یک جایی تمامش کرد، سر و تهش را برید،

زندگی به بندی بند است به نام "حرمت "

که اگر آن بند پاره شود کار زندگی تمام است

fardin66
fardin66
۱۳۹۴/۰۵/۰۵

دوست من
توجه کرده ای
همین الان
هم اکنون
اين لحظه پير ترين سني هستيد كه تا بحال بوده ايد و جوان ترين سني كه تا ابد خواهيد بود!
پس از لحظاتت بی نهایت لذت ببر
شادی کن
خلاق باش
جسارت کن، بیشتر بخواه
جلو برو و به خودت مطمئن باش ۰۰۰۰۰۰۰۰۰
و هر لحظه یادت باشد هم اکنون جوان ترین سنت را داری و هر لحظه ميتواني پر از خلاقيت باشي و شاكر