بلاگ كاربران


  • سیب

  • تو به من خندیدی و نمی دانستی که من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم باغبان  از پی  من تند دوید سیب را دست تو دید  غضب آلوده به من کرد نگاه سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک وتو رفتی و  هنوز سالهاست که در گوش من آرام آرام خش خش گام تو تکرار کنان می دهد ازارم و من اندیشه کنان  غرق این پندارم که چرا خانه کوچک ما  سیب نداشت. زنده یاد حمید مصدق…