دیوار کاربران


rain_gh
rain_gh
۱۳۹۲/۰۵/۰۲

لعنتی...
بند بند تنم پاره شد...وقتی ازغریبه شنیدم،بند بند لباست را برایش باز میکنی...

rain_gh
rain_gh
۱۳۹۲/۰۴/۳۱

´´´´´´´´´´´´¶¶´´´´´¶¶
´´´´´´´´´´´´´´´´´´¶¶¶¶¶
´´´´´´´´´ ´´´´´´´¶¶¶¶¶¶
´´´¶¶¶¶¶´´´´´´´´¶¶¶´´¶¶
´´´´´¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶´´´¶¶
´´´´´´¶¶¶¶´´¶¶¶¶¶´´´´¶¶¶
´´´´´´´´¶¶¶´´´´´´´´´´¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶
´´´´´´´´´¶¶¶¶´´´¶¶¶¶´´´´´´´´¶¶¶¶¶¶¶¶
´´´´´´´´´´´¶¶¶¶´¶¶¶¶´´´´´¶¶¶¶¶¶
´´´´´´´´´´´¶¶¶´´´´´¶´¶¶¶¶¶¶
´´´´´´´ ´´´´¶¶´´´´´¶´´´´¶¶
´´´´´´´´¶¶´´¶¶¶¶¶¶´´´¶¶¶
´´´´´´´´¶¶¶¶¶¶¶¶´¶¶¶¶¶¶¶
´´´´´´´¶¶¶¶¶´´´´´´´¶¶¶¶¶
´´´´´¶¶¶¶´´´´´´´´´´´¶¶¶¶¶
´´´´´¶´´´´´´´´´´´´´´´´¶¶¶
´´´´´´´´´´´´´ ´´´´´´´´´¶¶¶

rain_gh
rain_gh
۱۳۹۲/۰۴/۳۱

آسمان هم مهرباني نگاهت را وام گرفته
در ترنم باران و نم اشكت چه پاكي نهاده
اما ديدگان اين هميشه غصه دار باران چشمان تو را هرگز تاب ندارد
پس با دستانت مهرباني زدودن اشكها را برايم به ضيافت بخوان
تا بگويم با اين لبهاي ترك خورده از عطش عشق
تو را تا آن هنگام كه جاني در بدن باشد
به خاطر خواهم داشت...

rain_gh
rain_gh
۱۳۹۲/۰۴/۳۰

تن تو ظهر تابستونو يادم مي ياره
رنگ چشماي تو بارونو به يادم مي ياره
وقتي نيستي زندگي فرقي با زندون نداره
قهر تو تلخي زندونو به يادم مي ياره
من نيازم تورو هر روز ديدنه
از لبت دوستت دارم شنيدنه
تو بزرگي مثه اون لحظه که بارون مي زنه
تو همون خوني که هر لحظه تو رگهاي منه
من نيازم تورو هر روز ديدنه
از لبت دوستت دارم شنيدنه
تو مثه وسوسه شکار يک شاپرکي
تو مثه شوق رها کردن يک بادبادکي
مثه يک قصه پر حادثه اي تو هميشه
تو مثه شا دي خواب کردن يک عروسکي
من نيازم تورو هر روز ديدنه
از لبت دوست دارم شنيدنه

rain_gh
rain_gh
۱۳۹۲/۰۴/۳۰

امروز حتي باران شرمنده نيرنگ بازيهاي تو شد
ابرها بغض كردند و باريدند
دل آسمان گرفت
صاعقه زد و روح هوا خشمگين شد
قلب پاك دختري ساده شكست
و طوفان سهمگين

rain_gh
rain_gh
۱۳۹۲/۰۴/۳۰

هميشه اين گونه بوده است...
هميشه اين گونه بوده است کسي را که خيلي دوست مي داري زود ازدست ميدهي
پيش از آن که خوب نگاهش کني مثل پرنده اي زيبا بال مي گيرد و دور مي شود ،
فکر مي کردي مي تواني تا آخرين روزي که زمين به دور خود مي چرخد، خورشيد از
پشت کوها سرک مي کشد، در کنارش باشي
هنوز بعضي از حرفهايت را به او نگفته بودي...
هنوز همه لبخند هاي خود را به او نشان نداده بودي

rain_gh
rain_gh
۱۳۹۲/۰۴/۳۰

هميشه به انتهاي گريه كه مي رسم
صداي ساده فروغ از نهايت شب را مي شنوم
صداي غروب غزلها
صداي بوق بوق نبودن تورا در تلفن
آرام تر كه شدم شعري از دفاتر دريا را مي خوانم
و به انعكاس صدايم در آيينه اتاق خيره مي شوم
در برودت اين همه حيرت كجا مانده يي آخر؟

rain_gh
rain_gh
۱۳۹۲/۰۴/۲۷

زندگی همچون بادکنی است در دستان کودکی، که همیشه ترس از ترکیدن آن لذت داشتنش را از بین
میبرد

rain_gh
rain_gh
۱۳۹۲/۰۴/۲۷

سکوتم صدای تو... هوایم هوای تو... دلتنگیم برای تو... تنهاییم بیاد تو... زندگیم فدای تو...

rain_gh
rain_gh
۱۳۹۲/۰۴/۲۷

به آبشار گفتم که تو کیستی ؟
گفتا که اشک کوه
گفتم از چه می گرید کوه
گفتا آنزمان که ناله های درهمشکسته جداییها را میشنود
و درددل های تنهایی که تنها پیش او می گرید
و بغضهایی فروخورده که نزدش میشکنند
قلب سنگیش آهسته میشکند
میجوشد
و آرام آرام
آبشار میشود