دیوار کاربران


rain_gh
rain_gh
۱۳۹۲/۰۴/۱۴

در تنهايي روحم تيرگي ها به هم مي پيچند
دل خونين من را طلسم هراس به صلابه مي کشد
مانده ام حيران از آن همه فريب مرگ
سرزنشها ديده ام از پي هم
عرصه ي گيتي برايم تنگ گشته است و بيگانه
آري که چه مي گويم
پيشتر نيز چنين بوده ام ، تلخ و تاريک در خانه
باري اينک بر پاهاي لرزانم ايستاده ام
و چشمان بي فروغم را به روشناي کبود خاطرات سپرده ام
تا تو را دريابم
تا تو، مرا دريابي
تا به سوي آنچه بر ميراثمان، پليدانه چنگ مي زند
سهمي ، يورش بريم
تا خون سياه اين مردار
خاک خشکيده مان را
دگر باره
رونق ده باران

farhad_k
farhad_k
۱۳۹۲/۰۳/۲۱

اے مترسک !

آنقدر دستهایت را باز نکن ،

کسے تو را در آغوش نمیگیرد

ایستادگے همیشه تنهایے می آورد

Rasoul
Rasoul
۱۳۹۲/۰۲/۳۱

نه شوقی برای ماندن ، نه حسی برای رفتن ،
نه اشکی برای ریختن ، نه قلبی برای تپیدن
نه فکر اینکه تنها میشوم ، نه یاد آنکه فراموش میشوم
بی آنکه روشن باشم ، خاموش شدم ، غنچه هم نبودم ، پرپر شدم
بی آنکه گناهی کرده باشم ، پر از گناه ، یخ بسته ام دیگر ای خدا…
تحملش سخت است اما صبر میکنم ، او که دیگر رفته است ، با غمها سر میکنم
شکست بال مرا برای پرواز ، سوزاند دلم را ، من مانده ام و یک عالمه نیاز
نه لحظه ای که آرام بمانم ، نه شبی که بی درد بخوابم !
نه آن روزی که دوباره او را ببینم ، نه امروزی که دارم از غم رفتنش میمیرم…
نه به آن روزی که با دیدنش دنیا لرزید ، نه به امروزی که با رفتنش دنیا دور سرم چرخید
پر از احساس اما بی حس ، لبریز از بی وفایی، خالی از محبت!
این همان نیمه گمشده من است ؟
پس یکی بیاید مرا پیدا کند ، یکی بیاید درد دلهای بی جواب مرا پاسخ دهد!
یکی بیاید به داد این دل برسد ، اینجا همیشه آفتابی نبوده ، هوای دلم ابری بوده
مینوشتم ، نمیخواند ، اگر نمی رفتم ، نمی ماند ، رفتم و او رفته بود ، همه چیز را شکسته بود، روی دیوار اتاق نوشته بود که خسته بود !
دلی را عاشق کنی و بعد خسته شوی ، محال است که به عشق وابسته شوی !
با عشق به جنون رسیدم ، همه چیز را به جان خریدم ، جانم به درد آمد و روحم در عذاب ، لعنت بر آن احساس ناب ، که دیگر از آن هیچ نمانده ، هیچکس هنوز آن شعر تلخ مرا نخوانده !









´´´´´´´´´´¶¶
´´´´´´´´´¶¶¶
¶¶¶´´´´´¶¶´¶
´¶¶¶¶¶¶¶¶´´¶
´´´¶¶´´´´´´¶¶¶¶¶¶¶¶¶
´´´´´¶¶´+5´´´´¶¶¶¶
´´´´¶¶´´´´´¶¶¶
´´´¶¶´¶¶¶¶´´¶
´´¶¶¶¶¶´´¶¶´¶
´¶¶´´´´´´´´¶¶¶
´´´´´´´´´´´´¶¶

maryamsh
maryamsh
۱۳۹۲/۰۲/۲۹

دستهايم را تا ابرها بالا برده اي
و ابرها را تا چشم هايم پايين
عشق را در كجاي دلم
پنهان كرده اي
كه هيچ دستي به آن نميرسد

alireza1487
alireza1487
۱۳۹۲/۰۲/۲۸

اما چه رنجی است

لذت‌ها را تنها بردن

و چه زشت است

زیبایی‌ها را تنها دیدن

و چه بدبختی آزاردهنده ای است

تنها خوشبخت بودن!

در بهشت تنها بودن سخت تر از کویر است

maryamsh
maryamsh
۱۳۹۲/۰۲/۰۵

گاهي آنقدر دلم از زندگي سير ميشود
كه ميخواهم تاسقف آسمان پرواز كنم
و رويش دراز بكشم آرام وآسوده.
مثل ماهي حوضمان كه چند روزيست روي آب است

maryamsh
maryamsh
۱۳۹۲/۰۱/۳۰

به زندگيم پوزخند نزن
روزي كسي را داشتم كه با تمام وجود
صدايم ميكرد
عشق...

alireza1487
alireza1487
۱۳۹۲/۰۱/۲۹

تاریخ "تولدت" مهم نیست ، تاریخ "تبلورت" مهم است

اهل کجا بودنت مهم نیست ، اهل و بجا بودنت مهم است

منطقه زندگیت مهم نیست ، منطق زندگیت مهم است

و گذشته زندگیت مهم نیست ، امروزت مهمه که چه

گذشته ای را برای فردات می سازی........

5++ تقدیم بدوست عزیزم

farnoosh
farnoosh
۱۳۹۲/۰۱/۱۳

وقتی به علاوه ی خدا باشی...
منها ی هر چیزی میتونی زندگی کنی...


alireza1487
alireza1487
۱۳۹۲/۰۱/۱۱

وقتی کبوتری شروع به معاشرت با کلاغ می کند

پرهایش سفید می ماند ولی قلبش سیاه میشود ؛

دوست داشتن کسی که لایق دوست داشتن نیست اسراف محبت است.!!!!!!!!!!!!

( دكتر علی شریعتی)