دیوار کاربران


rain_gh
rain_gh
۱۳۹۲/۰۴/۲۷

سالها پیش که کودک بودم
سر هر کوچه کسی بود که چینی ها را
بند میزد به عشق
و من آن روز به خود می گفتم آخر این هم شد کار؟
ولی امروز که دیگرخبری از او نیست
نقش یک دل که به روی چینی است
ترکی دارد و من
در به در وکوی به کوی
پی بند زنی می گردم

rain_gh
rain_gh
۱۳۹۲/۰۴/۲۷

چه زیباست بخاطر تو زیستن وبرای تو ماندن وبه پای تو سوختن وچه تلخ وغم انگیز است دور از تو بودن
برای تو گریستن وبه عشق ودنیای تو نرسیدن ای کاش میدانستی بدون تو وبه دور از دستهای مهربانت
زندگی چه ناشکیباست

rain_gh
rain_gh
۱۳۹۲/۰۴/۲۷

خانه دل وقتی می آیی تمامش مال تو
از وجودم هرچه می خواهی تمامش مال تو
من فقط یک لحظه دیدارت کنم تنها همین
در عوض هر چه تماشایی تمامش مال تو
از تو هر شب خانه دل روشن و نورانی است
هر که دید گفتا چه شبهایی تمامش مال تو
این دلم از دیدارت شده دریا دلی
تو بخواه این دل دریایی تمامش مال تو
هر شب از یاد تو پرگل می شود صحرای دل
به چه صحرایی و گلهایی تمامش مال تو

rain_gh
rain_gh
۱۳۹۲/۰۴/۱۹

دیگر برای اینکه گریه نکنم
هیچ بهانه ای ندارم
گریه گاهی رمز تدبیر اشتباهات است
کاش چمدان عشقمان را آنقدر سنگین
نمی بستیم که وسط راه آنرا به زمین بیاندازیم
وراه را بدون آن ادامه بدهیم
زندگی بدون عشق اینقدرخالیست که بعضی مواقع حتی زودتر از
سکوت می شکند
وتو ای کاش مرا می فهمیدی
اماحالا که می روی قرارمیان ماهیچ ؛ ولی بگو به چه بهانه می روی

rain_gh
rain_gh
۱۳۹۲/۰۴/۱۹

شب شکست و دل من نیز چنین
ابر بارید و چشم من نیز چنین
ماه زیبا از شبم رفت و عشق من نیز چنین
پاییز آمد و خنجر به دل سبزی بستان زد و غم فرغت ز تو نیز چنین
این چنین می گذرد بعد تو امروز و هر روز دگر نیز چنین
این چنین رفتی و من بعد تو ماندم و می گذرد عمر من نیز چنین
این چنین سایه فکندی و برفتی و دلم سوخت و باقی پیکرم نیز چنین
این چنین آمدن و رفتن تو بهر چه بود آنچنان پر بگشا که انگار نبودی از ازل نیز چنین
این چنین ناله و اشک و ماتم تا بی کی ای خدا مرحمی که نهادی بر دل مجنون بر دل من
بگذار نیز چنین
این چنین خسته ، کمر شکسته، دل شکسته هیچ کسی را نیست آگاه از حال من ،تو بیا و
مرحمتی کن به بزرگی خدایی خود نیز چنین

rain_gh
rain_gh
۱۳۹۲/۰۴/۱۴

برو تا راحت تر تکه هاي دل خود را سر هم بند زني...
ضربه ات کاري بود...
دل من سخت شکست...
و
چه زشت به من و سادگي ام خنديدي...
به من و قلبي پاک
که پر از ياد تو بود...
به خيالم مي گفت: تا ابد مال تو بود...
مطمئن باش و برو...

rain_gh
rain_gh
۱۳۹۲/۰۴/۱۴

توي ويترينِ يه بوتيک ؟مانکن پلاستيکي?
نگاشو به عابرا دوخته وپلک نمي زنه!
چشماشو نقاشي کردن روي صورتش؟ ولي؟
انگاري تو اون چشا صد ستاره روشنه!

خسته س ازتکون نخوردن! خسته ازخسته شدن!
ويترين شيشه براش مثل يه جورقفس شده!
بين اين مغازه هاي سوت وکور لعنتي؟
مث يه برده پير؟ عمريه دس به دس شده!

هردقيقه يه لباسي به تنش مي کنن
خود اون خيلي از اين لباسا رودوس نداره!
مانکن ازنگاه اين عابرا ذلّه س ولي حيف؟
نمي تونه پاشو از شيشه ها بيرون بذاره!

من يه مانکن! تو يه مانکن دنيا !ويترين تماشاس!
همه محکوم سکوتيم! آخر قصه همين جاس!

مانکن چشماشو دوخته به خيابون? آخه اون؟
عاشق مانکن تو ويترين روبه روييه!
عابرا رو نمي بينه! خيلي وقته که دلش؟
بي قرار دختر غمگين روبه روييه!

ازبوتيک روبه رويي يه دونه مانکن ناز؟
چشماي آهوييشو سپرده به چشماي اون!
بالباي بسته ازاونور شيشه ها ميگه:
((مانکن عاشق!هميشه باهام بمون!))

هفته هامي گذرنُ اون دو تامانکن هنوزم؟
ازنگاه کردن هم يه لحظه غافل نمي شن!
دورن ازهم ولي بين دلاشون فاصله نيست؟
شيشه هاحريف عشق اين دوتادل نمي شن!

من يه مانکن! تو يه مانکن! دنيا ويترين تماشاس!
همه محکوم سکوتيم! آخر قصه همين جاس!

rain_gh
rain_gh
۱۳۹۲/۰۴/۱۴

اگر براي آن به سوي تو مي آيم
که مرا از شعله هاي دوزخ نجات بخشي
بگذار که در انجا بسوزم
و اگر
براي آن به سوي تو مي آيم
که لذت بهشت را به من ببخشي
بگذار که درهاي بهشت به رويم بسته شود
اما اگر
براي خاطر تو به سويت مي آيم
محبوبم
مرا از خويش مران
متبرکم کن
تا در کنار زيبايي جاودانه ات
تا ابد لانه کنم

rain_gh
rain_gh
۱۳۹۲/۰۴/۱۴

فاصله با آرزوهاي ما چه كرد .... كاش مي شددرعاشقي هم توبه كرد
پائيزفاصله سختيست براي تنهايي و من چه بد فراموش كرده بودم كه بايدبه تنهايي بر تنهاييم
غلبه كنم.
فاصله با آرزوهاي ما چه كرد .... كاش مي شد درعاشقي هم توبه كرد
طرح چشمانت زمين محبت بود و من قانون جاذبه ات را روزي كه سيب سرخ دلم افتاد فهميدم.
به عشق گفتم : تا تو رو دارم تنها نيستم من رو تنها گذاشت و رفت ....
به احساس گفتم: تا تو رو دارم تنها نيستم من رو تنها گذاشت و رفت ....
به وفا گفتم: تا تو رو دارم تنها نيستم اونم من رو تنها گذاشت و رفت....
ولي وقتي به تنهايي گفتم: تا تو رو دارم تنها نيستم ، موندو همدمو مونسم شد.

rain_gh
rain_gh
۱۳۹۲/۰۴/۱۴

خاک اي بستر تنهايي من
همه ي عمر سفر کردم و
آخر به تو برمي گردم
همه ي عمر ز هر کوچه و
پس کوچه ي اين راه دراز
همه جا گشتم و آخر
به تو بر مي گردم.
همچو برگي در باد
در عبور از گذر تند زمان
من به هر سو رفتم
من به هر بانگ خوش آهنگ و
بد آهنگ زمان رقصيدم
فصلها را ديدم و دراين قصه ي تقدير
چه خطها خواندم
چه خطرها ديدم
گاهي در اوج به خود باليدم
گاهي در قعر زمين لرزيدم
همه وقت با دل خود بودم و تنها بود
لحظه ايي با دگران
مست و غزل خوان بودم
ولي اي خاک
اي بستر تنهايي من
همه را مي دهم آخر
به تو برمي گردم.