بلاگ كاربران




به یاد آر در کنار من:

آسمان پاریس، آن خزان‌گلِ حسرتِ عظیم

دل‌ها را خریدیم

از دختر گل‌فروش:

آبی بودند و

شکوفیدند در آب.


در چاردیوارمان باران گرفت

همسایه‌مان از در درآمد؛ زارْ مردی نزار: آقای لوسانژ

ورق‌بازی کردیم:

من مردمانِ چشمان‌ام را باختم

تو زلفان‌ات را به من دادی

زلفان‌ات را به باد دادم

او،
در هم ‌شکست ما را

و سمتِ بیرون رفت،

باران در قفاش.

 

ما مُرده بودیم

و می‌توانستیم نفس بکشیم.


به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


30sadaf
ارسال پاسخ

زیبااااا

UnKnOWnbOy
ارسال پاسخ

saliiiiiii :
Tnx .


saliiiiiii
ارسال پاسخ
UnKnOWnbOy
ارسال پاسخ

SAHARAZAD :
{59}


UnKnOWnbOy
ارسال پاسخ

sharareh72 :
بسیار عالی
:-x

مچکر

AZAD
ارسال پاسخ
sharareh72
ارسال پاسخ

بسیار عالی