بلاگ كاربران
- عنوان خبر :
مسجد بین راهی
- تعداد نظرات : 2
- ارسال شده در : ۱۳۹۳/۰۲/۱۳
- نمايش ها : 434
.
مثل آن مسجد بین راهی تنهایم…
هر کس هم که می آید مسافر است می شکند …..
.هم نمازش را، هم دلم را …
و می رود …
آموخته ام که خداعشق است
وعشق تنهاخداست
آموخته ام که وقتی ناامیدمی شوم
خداباتمام عظمتش
عاشقانه انتظارمی کشد دوباره به رحمت او امیدوارشوم
آموخته ام اگرتاکنون به آنچه خواستم نرسیدم
خدابرایم بهترش رادرنظرگرفته
آموخته ام که زندگی دشواراست
ولی من ازاوسخت ترم...هَـمیشـه بـآیــد کـسی باشـــد که مــَعنی ســـــه نقطـه ی انتهـــای جملـههآیتـــ را بفهمـــد تا بُغضهآیتـــ را قبلــ از لرزیــدن چانـه اتـــ بفهمـــد که وقتی صدایتـــ لرزیـــد بفهمـــد که اگــ ـر ســکوتــــــــــــــ کـردی، بفهمـــــــــــد…
امانیست
باز باران نه نگویید با ترانه می سرایم این ترانه جور دیگر
باز باران بی ترانه دانه دانه بر بام خانه
یادم آید روز باران پا به پای بغض سنگین تلخ و غمگین دل شکسته اشک ریزان عاشقی سرخورده بودم
می دریدم قلب خود را
دور می گشتی تو از من
با دو چشم خیس و گریان
می شنیدم از دل خود این نوای کودکانه
پر بهانه زود برگردی به خانه
یادت آید هستی من آن دل تو جار می زد
این ترانه باز باران باز می گردم به خانه
قشنگ بود.. تشكر ..
مرسی