بلاگ كاربران
باید رفت باید گذشت از رود پر خروش زندگی با جریان مداوم و درو که هر بدبختی ره به سخره ای میکوبد کاش هیچگاه رنگ این دنیا رو نمیدیدم کاش چشمی نداشتم تا بع ابن دنیا گشوده ود کاش در امواج سرگردان و سهمگینش گرفتار نمیشدم کاش کاش کاش....
آمدیم بی آنکه بدانیم چرا و کشیدیم عذابش را بی آنکه مقصر باشیم ولی رویی به ما نشان نداد این روزگار بد و هر چه توانست بار مشکلاتش را سخت تر کرد باید خیلی زودتر از این فکر رفتن بودم باید که نمیماندم نمیدیدم دوروییها را .
چه کنم که پیشانی نوسم اینچنین بود که بیایم و بی آنکه لذتی ببرم بروم .
امید واهی بستم و خیالات خام کردم تا خود را شاد کرده باشم ولی تماما خوابی بیش نبود مرا چه به عشق و محبت به کدام لیاقتم و به کدام چهره زیبا کسی بخواهد عاشق شود و بخواهد با من درد و غصه اش را یکی کند بخاطر نسپارید مرا چون خاطر من نیز شاید باعث بدبختی و فلاکت باشد نیامده بودم نبودم و نخواهم بود این است نوشته پیشانی من.
این جمله فقط بدای یک نفر لست:بدان که دوستت داشتم و دارم وهیچ زمانی برایم شادتر از زمان با تو بودن و خیالاتی که با تو به ذهنم خطور کرده بود نبود مرا شاد کردی و تو را فرشته نجاتم دانستم کاش پیشتر از اینها میشناختمت ولی چه سود که لیاقت داشتنت را نیز نداشتم.مرا از فکر و ذهنت پاک کن و بخاطر نیاورم و همچون گذشته ات با مشکلاتت بساز شاید روزی فرا رسد که تو نیز به خواست خدا رنگ خوشبختی را تجربه کنی دیوانه تر از هر لحظه ام نسبت به تو و با چشمان پاک از اشک چشمانی که انس گرفته است به اشک و با لبی خندان به خدایم میسپارمت و جز نامت چیزی را ورد زبانم نمیکنم.کسی که عاشق و دلباخته ات بود و بی ریا آمد و رفت بی آنکه بخواهد حتی یک ذره دلت را بیازارد. دوستت دارم.
ممنون عالی بود داداشی
بهترینهارو واست آرزو میکنم