بلاگ كاربران

  • عنوان خبر :

    هه هه

  • تعداد نظرات : 3
  • ارسال شده در : ۱۳۹۲/۰۱/۰۱
  • نمايش ها : 309

مردی به همسرش این گونه نوشت: عزیزم این ماه حقوقم را نمی توانم برایت بفرستم به جایش 100 بوسه برایت فرستادم. عاشقتم اميدوارم حالت خوب باشه همسرش بعد از چند روز اینجوری جواب داد : عزیزم از اینکه 100 بوس برام فرستادی نهایت تشکر را می کنم . ریز هزینه ها : 1) با شیر فروش به 2 بوس به توافق رسیدیم. 2) معلم مدرسه بچه ها با 7 بوس به توافق رسیدیم ! 3) صاحب خانه هر روز می اید و 2-3 بوس از من می گیرد . 5) با **همخونه** مارکتی فقط با بوس به توافق نرسیدیم بنابرین من آیتم های دیگری هم به او دادم. 5) سایر موارد 40 بوس . نگران من نباش!! هنوز 35 بوس دیگر برایم باقی مانده که امیدوارم بتونم تا اخر این ماه با اون سر کنم مردی جوان در راهروي بيمارستان ايستاده ، نگران و مضطرب در انتهای کادر در بزرگي ديده مي شود با تابلوی اتاق عمل . چند لحظه بعد در اتاق باز و دکتر جراح با لباس سبز رنگ از آن خارج مي شود . مرد نفسش را در سينه حبس مي کند . دکتر به سمت او مي رود مرد با چهره ای آشفته به او نگاه می کند . دکتر: واقعاً متاسفم، ما تمام تلاش خودمون رو کرديم تا همسرتون رو نجات بديم . اما به علت شدت ضربه نخاع قطع شده و همسرتون براي هميشه فلج شده . ما ناچار شديم هر دو پا رو قطع کنيم، چشم چپ رو هم تخليه کرديم . بايد تا آخر عمر ازش پرستاري کنی، با لوله مخصوص بهش غذا بدی . روي تخت جابجاش کنی، حمومش کنی، زيرش رو تميز کنی و باهاش صحبت کنی . اون حتی نمی تونه حرف بزنه، چون حنجره اش رو برداشتیم ؛ مرد سرش گيج می رود و چشمانش سياهی می رود . با ديدن اين عکس العمل، دکتر لبخندی می زند و دستش را روی شانه مرد می گذارد و ... دکتر: هه !! شوخی کردم ، زنت همون اولش مرد ؟ !!! یه روز یه خانوم حاجی بازاری خونه ش رو مرتب کرده بود و دیگه می خواست بره حمام که ترگل ورگل بشه برای حاج آقاش . تازه لباس هاش رو در آورده بود و می خواست آب بریزه رو سرش که شنید زنگ در خونه رو می زنند از پنجره ی حمام نگاه میکنه و میبینه حسن آقا کوره ست . بنابراین با خیال راحت همون جور لخت میره پشت در و در رو برای حسن آقا باز می کنه .حاج خانوم هم خیالش راحت بوده که حسن آقا کوره ، در رو باز می کنه که بیاد تو چون از راه دور اومده بوده و از آشناهای قدیمی حاج آقا و حاج خانوم بود تعارفش میکنه و راه میوفته جلو و از پله ها میره بالا و حسن آقا هم به دنبالش درضمن بهش میگه: خب خوش اومدی حسن آقا. صفا آوردی! این طرفا؟ حسن آقا سرخ و سفید میشه و جواب میده: والله حاج خانوم عرض کنم خدمتتون که چشمام رو تازه عمل کردم و اینم شیرینیشه که آوردم خدمتتون !!! بلافاصله بعد از اينکه زن پيتر از زير دوش حمام بيرون اومد پيتر وارد حمام شد . همون موقع زنگ در خونه به صدا در اومد . زن پيتر يه حوله دور خودش پيچيد و رفت تا در رو باز کنه ؛ همسايه شون ، رابرت ، پشت در ايستاده بود . تا رابرت ، زن پيتر رو ديد گفت : همين الان 1000دلار بهت ميدم اگه اون حوله رو بندازي زمين ! بعد از چند لحظه تفکر زن پيتر حوله رو ميندازه و رابرت چندین ثانيه تماشا مي کنه و لذت میبره . خلاصه دیگه 1000 دلارو به زن پيتر ميده و ميره !! زن دوباره حوله رو دور خودش پيچيد و به حمام برگشت . پيتر پرسيد : کي بود زنگ زد ؟ زن جواب داد : رابرت همسايه مون بود . پيتر گفت : خوبه !! چيزي در مورد 1000 دلاري که به من بدهکار بود نگفت ؟

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


shaghayegh2
ارسال پاسخ

جالب بود ممنون

RAHAM660
ارسال پاسخ

جالبه !!!!!!!

мя_κıпɢ
ارسال پاسخ