دیوار کاربران


reyhaneh
reyhaneh
۱۳۹۳/۱۱/۱۸

نقل است: روزی سگی داشت در چمنزار علف میخورد
سگ دیگری از کنار چمن گذشت. چون این منظره را دید ایستاد
ایستاد و با تعجب گفت : اوی! تو کی هستی؟ چرا علف میخوری؟
سگی که علف می خورد نگاهش کرد و باد در گلو انداخت و گفت :
من؟ من سگ کدخدا هستم!
اون یکی سگ پوز خندی زد و گفت :
سگ حسابی! تو که علف میخوری؛ دیگه چرا سگ کدخدا؟

اگر پاره استخوانی جلوت انداخته بود باز یک چیزی ؛

حالا که علف می خوری دیگه چرا سگ کدخدا؟

سگ خودت باش !!

kavehahmadi
kavehahmadi
۱۳۹۳/۱۱/۱۸

ﻣﻌﺎﻭﻥ ﺭﺋﯿﺲ ﺟﻤﻬﻮﺭ ﺩﺭ ﻧﺸﺴﺖ ﺧﺒﺮﯼ ﺧﻮﺩ ﭘﯿﺮﺍﻣﻮﻥ عیدی کارمندان
ﮔﻔﺖ :
.
.

.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
«ﮐﺎﺭﻣﻨﺪﻫﺎ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﺪﻥ، ﺑﭽﻪ ﮐﻪ ﻧﯿﺴﺘﻦ عیدی بخوان. »

سلام
تقدیم شما

ariia
ariia
۱۳۹۳/۱۱/۱۸

خاصیت دنیاست
در اوج داشتن و خوشبختی
دلــــــهـــــره ی ” از دست دادن ” پر رنگ تر است . . .

Skyboy21
Skyboy21
۱۳۹۳/۱۱/۱۸

امروز ۲ نفر بخاطزه من دعواشون شده بود

ﻫﺮﺩﻭﺷﻮﻥ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻦ ﻣﻨﻮ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻦ

ﺍﺻﻦ ﺍﺷﮏ ﺗﻮ ﭼﺸﺎﻡ ﺟﻤﻊ ﺷﺪ ﮐﻪ ﻭﺍﺳﻪ ﮐﺴﯽ ﻣﯿﺘﻮﻧﻢ ﻣﻬﻢ ﺑﺎﺷﻢ

ﺣﺎﻻ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺩﻋﻮﺍ ﺑﯿﻦ ۲ ﺗﺎ ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﺗﺎﮐﺴﯽ ﺑﻮﺩ… ﻭﺍسم اصلا مهم نیست

nataris21
nataris21
۱۳۹۳/۱۱/۱۷

ایـن روزهــا....
دروغ گفتــــن را خــــــوب یـاد گرفتــــــــــه ام
حــال مـ ــن خــــــــوب است
خــوبِ خــوب
فقـط زیــــاد تا قسمتــی هــــوای دلــ ــم طوفــــانی
همــراه با غبـــارهـای خستگـــــــــــــی ست
و فکـر مـی کنـــم
ایـن روزهـــا...
خــدا هـم از حـــرف هـای تکـــ ــراری مــ ــن خستـــه است
چـه حــس مشتـرکـــی داریــم مــ ــن و خـــدا
او...
از حــرف هـای تکـــ ـــراری مــن خستـــه است
و مـــن...
از تکـــ ــرار غـــــم انگیــز روزهــــایم...

hadel
hadel
۱۳۹۳/۱۱/۱۷

چرا بعضی‌ها اين همه نااميدند؟
به خدا اشتباه می‌کنند
هی حرف‌های دُرُشت‌دُرُشت می‌زنند
مثلا در انجمادِ اين ديوارها
ديگر يادآوردِ هيچ آسمانی ميسر نيست!
نه خير ... بعضی‌های عزيزِ من!
اين طورها هم نيست،
اين طورها هم نبوده ...، حافظ يک چيزی می‌گويد:
چنان نماند و ... بگذرد اين روزگار!
من مُرده و شما شاهد!
...................................................................................
زندگی را ورق بزن...
هر فصلش را خوب بخوان...
با بهارش برقص؛
با تابستان بچرخ؛
در پاییزش عاشقانه قدم بزن؛
با زمستانش بنشیین و چایت را بسلامتی نفس کشیدنت بنوش!
زندگی را باید زندگی کرد؛ آنطور که دلت می گوید.
مبادا زندگی را دست نخورده برای مرگ بگذاری!

kavehahmadi
kavehahmadi
۱۳۹۳/۱۱/۱۵

ﺭﻭﺯﯼ ﺷﺨﺼﯽ ﻧﺰﺩ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺭﻓﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ ﺳﻮﺍﻟﯽ ﺩﺍﺭﻡ ﮐﻪ ﻧﻤﯿﺘﻮﺍﻧﻢ ﺟﻠﻮﯼ ﺟﻤﻊ ﺑﮕﻮﯾﻢ
ﺑﺰﺭﮒ ﺣﺎﺿﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﮐﺮﺩ
ﻭ ﺷﺨﺺ ﺳﻮﺍﻟﺶ ﺭﺍ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﻭﻟﯽ
ﭼﻮﻥ ﻫﻤﻪ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﮐﺴﯽ ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﻪ ﭼﻪ ﺳﻮﺍﻟﯽ ﮐﺮﺩ ﻭ ﭼﻪ ﺟﻮﺍﺑﯽ ﺷﻨﯿﺪ
ﺷﺮﻣﻨﺪﺗﻮﻥ ﺷﺪﻡ ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ

kavehahmadi
kavehahmadi
۱۳۹۳/۱۱/۱۳

خدا سر شاهده هوا اینجوری بخواد بهاری باشه من از فردا شروع میکنم عید دیدنی هامو میرم ...

شب خوش دوستان

تقدیم شما

↩ᄊªフ¡Ð☯
↩ᄊªフ¡Ð☯
۱۳۹۳/۱۱/۱۳

✔ مینویسم برای تو..

http://www.hamkhone.ir/member/6095/blog/view/182057/


hadel
hadel
۱۳۹۳/۱۱/۱۳

عشقـــــــهای امروزی راچشیده ای؟!

طعم کشک میدهند!!!

عشقــــــــهای امروزی سراپاادعایندگل من...!

فرهاداگربودبه جای کندن بیستون مخ میزداحتمالا...!

شیرین هم دیگرشیرین نبود!

دیگرصدای تیشه نمی پیچیددرشهر

احتمالابوق اشغال تلفن همراهش گوش راکرمیکرد

طفلک عــــــــــشق...!

چه زجری میکشدازاین شیرین وفرهادهای قلابی...!
+5