توجه !
عضویت در کانال تلگرام همخونه
(کلیک کنید)
بلاگ كاربران
اینجا زن
- روسریت را سفت ببند !!!!! لباسهایت پوشیده باشد …!!! آرایش نکن …!!! اگر راه دارد زیبا هم نباش …!!! دخترک !! پنهان کن خویش را …!!! اینجا “ایران” است ! در دانشگاه هزاران خواستگار داری ، ولی تنها خواستار یک شب اند … درخیابان صدها راننده ی شخصی داری ، اما مقصد همه یک مکان خالیست و بس … کمی که فکر کنی لرزه بر بدنت می افتد … دخترک !! اینجا چشمه…
گـفـت حـالت
- گـفـت حـالت رانمـیـپـرسـم چـون مـیـدانـم خـوبـی عـکـسـهـایـت هــــــمه بـالـبخـنـدنـد! ونـمیـدانـسـت... عـکـاس کـه مـیـگویـد سـیـــب مـن یــاد حماقــــــــت حـــــوا مـی افـتـم وپـوزخـنـد مـیـزنـم... …
مـטּ בُפֿـتر
- しѺ√乇 مـטּ בُפֿـتر هـستـم و تـو مـَرد !! امـــآ … نـگرآטּ نبـآش بـہ ڪســے نـخوآهـَمـ گـفـت ڪہ در پس ِ مـشڪلآت و درد هـآیـے ڪہ تـو بـرآیـمـ سـآخـتـے و تحمـل ڪردمـ … در پس ِ نـآمردے و نـآمـهربانے هـآیـے ڪہ دیـدمـ و دَم نـزدمـ … در پس ِ بـے مـعرفـتـے هـآیـے ڪہ دیدمـ و معرفت هــآیـے ڪہ بہ خـرج دآدمـ ، …
آهـــ ـــای لـعـنـتــــی
- ○○آهـــ ـــای لـعـنـتــــی تــنـــت کــه بــــ✘ـــوی دیـگــــری را بـگـیـرد تــا آخــر عمــر بـــر مــ ــن حــ✘ــرامـــــی○○
فقط دریا
- فقط دریا دلش آبی تر از من بود و من از دریا،دلم دریا فقط این را ندانستم چرا گشتم چنین تنها تر از تنها به هر آبی شدم آتش به هر آتش شدم آبی به هر آبی شدم ماهی به هر ماهی شدم دامی به هر نامحرمی ساقی به هر ساقی میِ باقی و تو این را ندانستی چرا گشتم چنین عاصی چرا مهتاب شد سنگ صبورم چرا بستند پرهای غرورم چرا آیینه ها را خاک کردند مرا از رنگ شب سیراب کردند. …
اشکم
- اشکم ولی به پای عزیزان چکیده ام خارم ولی به سایه ی گل آرامیده ام با یاد رنگ و بوی تو نوبهار عشـــق همچو بنفشه سر به گریبان کشیده ام چون خاک در هوای تو از پا افتاده ام چون اشک در قفای تو با سر دویده ام من جلوه ی شباب ندیدم به عمر خویش از دیگران حدیث نوجوانی شندیدهام از جام عافیت میِ نابی نخورده ام و ز از شاخ آرزو ،گل عیشی نچیده ام مو ی سپید را فلکم رایگــان نداد این ریشه را به نقد جو…
خنده ي تلخ من
- سر کلاس ادبيات معلم گفت:فعل رفتن رو صرف کن: رفتم...رفتي...رفت... ساکت مي شوم، ميخندم ولي خنده ام تلخ مي شود استاد داد مي زند:خوب بعد؟ادامه بده!و من مي گويم :رفت ... رفت ... رفت ... رفت و دلم شکست ... غم رو دلم نشست... رفت و شاديم بمرد ... شور از دلم ببرد...رفت...رفت...رفت...و من مي خندم و مي گويم:خ از گريه غم انگيز تر است..............…
رفته ای اینک
- رفته ای اینک ، اما آیاباز برمی گردی ؟!چه تمنای محالی دارمخنده ام می گیردمن چه می دانستمگل می پژمرد از بی آبیسبزه یخ می زند از سردی دلمن چه می دانستمدل هر کس دل نیستقلبها از آهن و سنگ وغم اندقلبها بی خبراز عاطفه اند قصه از حنجره ایست که گره خورده به بغض صحبت از خاطره ایست که نشسته لب حوض یک طرف خاطره ها! یک طرف پنجره ها! در همه آوازها! حرف آخر زیباست! اما...حرف من این است...کسی هست شانه هایش ر…
سکوت
- چقدر حرف هست و من فقط سکوت میکنم آمدنت را سکوت کردم. داشتنت را سکوت کردم. رفتنت را سکوت کردم. انتظار بازگشتت را هم... ...حالا نوبت توست... باید در سکوت به تماشا بنشینی سوختنم را