دیوار کاربران


alireza1487
alireza1487
۱۳۹۲/۰۵/۲۰

در بیداری لحظه ها

پیکرم کنار نهر خروشان لغزید.

مرغی روشن فرود آمد

و لبخند گیج مرا برچید و پرید.

ابری پیدا شد

و بخار سرشکم را در شتاب شفافش نوشید.

نسیمی برهنه و بی پایان سر کرد

و خطوط چهره ام را آشفت و گذشت.

درختی تابان

پیکرم را در ریشه ی سیاهش بلعید.

طوفانی سر رسید

جا پایم را ربود.

نگاهی به روی نهر خروشان خم شد:

تصویری شکست.

خیالی از هم گسیخت.

سهراب سپهری

*************

بلاگ جدیدم :

عشق فراموش کردن نیست بخشیدن است

خوشحال میشم بخونید و نظر بدید.