متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

دیوار کاربران


soheil_star
soheil_star
۱۳۹۷/۰۳/۰۷


yrezaei90
yrezaei90
۱۳۹۷/۰۳/۰۶


shahab73
shahab73
۱۳۹۷/۰۳/۰۶


.
.
.

margolina
margolina
۱۳۹۵/۰۹/۰۹

شکسپیر گفت:
من همیشه خوشحالم، می دانید چرا؟

برای اینکه از هیچکس برای چیزی انتظاری ندارم،

انتظارات همیشه صدمه زننده هستند ..

زندگی کوتاه است ..

پس به زندگی ات عشق بورز ..

خوشحال باش .. و لبخند بزن .. فقط برای خودت زندگی کن و ..

قبل از اینکه صحبت کنی » گوش کن

قبل از اینکه بنویسی » فکر کن

قبل از اینکه خرج کنی » درآمد داشته باش

قبل از اینکه دعا کنی » ببخش

قبل از اینکه صدمه بزنی » احساس کن

قبل از تنفر » عشق بورز

زندگی این است ... احساسش کن، زندگی کن و لذت ببر

farhad0000
farhad0000
۱۳۹۵/۰۹/۰۸

زشت است که توی غزلش مرد بگرید
هربار که یک قافیه آورد بگرید

این هدیه ی عشق است به دیوانه که باید
با درد بخنداند و با درد بگرید

غربت فقط این است که شخصی وسط جمع 
آرام بیاندیشد و خونسرد بگرید

زشت است که آدم دلش از هیچ بگیرد
زشت است که هر وقت هوس کرد بگرید

زشت است که شاعر وسط خواندن یک شعر
با آمدن واژه ی برگرد بگرید

زشت است، ولی زشت تر این است که عشقت
بر شانه ی یک آدم نامرد بگرید

mkhm
mkhm
۱۳۹۵/۰۸/۲۷

عزت_نفس

اگر ثروتمند نيستي مهم نيست، بسياري از مردم ثروتمند نيستند، اگر سالم نيستي، هستند افرادي که با معلوليت و بيماري زندگي مي کنند، اگر زيبا نيستي برخورد درست با زشتي هم وجود دارد، اگر جوان نيستي، همه با چهره پيري مواجه مي شوند، اگر تحصيلات عالي نداري با کمي سواد هم مي توان زندگي کرد، اگر قدرت سياسي و مقام نداري، مشاغل مهم متعلق به معدودي انسانهاست، اما، اگر عزت نفس نداري
هيچ نداری.!

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۸/۲۵

گاهی خدا را صدا بزن،
بی آنکه بخواهی از اوگله کنی.
بی آنکه بگویی
چرا؟
ای کاش
و بی آنکه نداشتن ها و نبودن ها را
به او نسبت بدهی.
گاهی خدا رابه خاطر خدا بودنش
صدابزن

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۸/۲۵

زندگی نمایشی است
که هیچ تمرینی برای آن وجود ندارد
پس آواز بخوان، اشک بریز، بخند
و با تمام وجود زندگی کن
قبل از آنکه پرده ها فرود آیند
و نمایش تو بدون هیچ تشویقی
به پایان برسد...

mkhm
mkhm
۱۳۹۵/۰۸/۲۵

ناصرالدین شاه شیری داشت که هر هفته یک گوسفند جیره داشت.

به شاه خبر دادند که چه نشسته‌ای که نگهبان شیر، یک ران گوسفند را می‌دزدد.

شاه دستور داد نگهبانی مواظب اولی باشد.

پس از مدتی آن دو با هم ساخت و پاخت کردند و علاوه بر اینکه هر دو ران را می‌دزدیدند، دل و جگرش را هم می‌خوردند.شاه خبردار شد و یکی از درباری‌ها را فرستاد که نگهبان آن دو باشد.

این یکی چون درباری بود دو برابر آن دو برمی‌داشت!!!

پس از مدتی به شاه خبر دادند: «جناب شاه، شیر از گرسنگی دارد می‌میرد.»

جستجو کردند و دیدند که این سه با هم ساخته‌اند و همه اندام‌های گوسفند را می‌برند و شیر بیچاره فقط دنبه گوسفند برایش می‌ماند. ناچار هر سه را کنار گذاشت و گفت:

«اشتباه کردم.

⭐️ یک نگهبان دزد بهتر از سه نگهبان دزد بود ⭐️

mkhm
mkhm
۱۳۹۵/۰۸/۲۴

یکی از بزرگان میگفت:

ما یک گاریچی در محلمان

بود، که نفت می برد و به او عمو نفتی می گفتند.

یک روز مرا دید و گفت: سلام. ببخشید خانه تان را گازکشی کرده اید!؟

گفتم: بله!

گفت: فهمیدم. چون سلام هایت تغییر کرده است!

من تعجب کردم، گفتم: یعنی چه!؟

گفت: قبل از اینکه خانه ات گازکشی شود، خوب مرا تحویل می گرفتی، حالم را می پرسیدی. همه اهل محل همینطور بودند. هرکس خانه اش گازکشی میشود، دیگر سلام علیک او تغییر میکند…

از اون لحظه، فهمیدم سی سال سلامم بوی نفت میداد. عوض اینکه بوی انسانیت و اخلاقیات بدهد.

سی سال او را با اخلاق خوب تحويل گرفتم. خیال میکردم اخلاقم خوب است. ولی حالا که خانه را گازکشی کردم ناخودآگاه فکر کردم نیازی نیست به او سلام کنم.

یادمان باشد، سلام مان بوی نیاز ندهد!