بلاگ كاربران


من بودم...تنها بودم...مهربان بودم...لجوج بودم...
   اما...
حل شدم در عشقی که حالا دیگر نیست...
 

 

روزی کسی آمد...نماند..رفت...و احساس مرا با خود برد...


منم و کوهی از یخ در سینه که آنرا عاشقانه دوست دارم...


آرامم..ساده..اما دیگر عشقی در من شکل نمیگیرد...


عشق من همان بود که دیگر نیست...


راستش را بخواهی برایم مرده است...


پس سعی نکن خورشید بشوی و آبم کنی...


سرد تر از آنم که بتوانی.


به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


MYRA_AMIR
ارسال پاسخ

عالییییییی

shabgardetanha
ارسال پاسخ

منم سرده سرد شدم