دیوار کاربران


khastany
khastany
۱۳۹۳/۰۹/۰۶

خدایا!
ذهنم مانند امواج دریا مغشوش است و پر از تردید و نگرانی،
آرامم کن!
کمک کن تا در میان این همه مشکلات آرامشم را حفظ کنم
می دانم که در پناهت در امان خواهم بود
چشمانم را باز کن تا ببینم که، توجه ی عاشقانه ات
مرا در بر گرفته است...
چنان کن که احساس امنیت کنم.
یاری ام ده تا به تو اعتماد و توکل کنم،
تو فرموده ای:
((قدرت انسان در آرامش و ایمان است))
کمک کن تا تردید ها و ترس ها را که موجب نگرانی ام می شوند،
کنار بگذارم.
تو وعده داده ای که آرامش را به آنان که به تو می اندیشند،
ارزانی خواهی داشت.
من تنها به تو می اندیشم و منتظر وعده ات هستم.
"آمین"

KH@ST@MY

parni
parni
۱۳۹۳/۰۹/۰۶

گاهی باید بگذارند در انتهای نقطه‌ی نامعلوم نگاهت گم شوی

نباید صدایت کنند

به شانه‌ات بزنند

تکانت دهند

نباید به خالی اطراف برت گردانند

گاهی باید از سکوتت تمام قصه را بخوانند؛

بی‌آنکه بپرسند "نیستی، کجایی؟" تا انتهای دنیای دیگرت بروند

گاهی باید به دنبالت بیایند...

00arminkarimi
00arminkarimi
۱۳۹۳/۰۹/۰۶

زن نباس داداش داشته باشه
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
خوبیت نداره آدم زنش عمه شه

maryam1352
maryam1352
۱۳۹۳/۰۹/۰۶

در زندگی روزهایی می شود

که دوست داری بزنی به بیابان

بیابان پیدا نمیکنی میزنی به خیابان

با دنیا که هیچ

با خودت هم قهر می کنی

منتظری...

منتظرِ "اویِ" زندگیت

منتظری ببینی حواسش

اصلا به قهر کردنت هست!؟

روز هایی می شود در زندگیت

دوست داری بهانه گیـر شوی

تو لوس شوی و "اوی ِ" زندگیت بگوید:

اجازه هست؟

اجازه هست روی ماه ِ شما را ببوسم؟

اجازه هست من به دورِ شما بگردم؟

اجازه هست دردهایت را مرهمی باشم؟

روزی هم می شود

طرز نگاهت،لحنِ حرفهایت

نوع رفتارت

سرد می شود

نه اینکه واقعا اینطور باشد ... نه!

همه ی همه اش بهانه ست

می خواهی چیز هایی بفهمی ...

بفهمی

اوی ِ زندگی ات حواسش به این همه سردی هست!؟

و امان از آن زمانی که

نفهمند... نفهمند!

به یک باره

به هم می ریزی،از هم می پاشی

سرد می شوی ...

بیا جانـم

بیا ...

حواسمان؛ چشمانمان؛ دلمان

اصلا خودِ خودِ خودمان

به "گُل" زندگی مان باشد...!!!

Mohi18
Mohi18
۱۳۹۳/۰۹/۰۶

مرد داشتیم طرف تو دوران مجردی میخواسته دنیارو عوض کنه..
.
.
.
.
.
.
.
.
.
حالا زن گرفته نمیتونه کانال تلویزیونو عوض کنه!!!!

mina0073
mina0073
۱۳۹۳/۰۹/۰۶

کسی که اعتقاد دارد دیگران باید مشکلاتش را حل کنند؛

همانند کسی است که برای گذر از رودخانه منتظر است تا آب آن خشک شود!

tanhaa21
tanhaa21
۱۳۹۳/۰۹/۰۶

گاه یک سنجاقک به تو دل می بندد

وتوهرروز سحر می نشینی لب حوض

تابیاید از راه

ازخم پیچک نیلوفرها

روز موهای سرت بنشیند

یا که ازقطره آب کف دستت بخورد

گاه یک سنجاقک، همه معنی یک زندگی است...

tanhaa21
tanhaa21
۱۳۹۳/۰۹/۰۶

چند بـــــــار دیگر تكرار شـــــــود

رفتنهـــــــاے بے خبـــــــر

تـــــــا باورماטּ شـــــــود

بے خبـــــــر مے رود

انكـہ مـــــــاندنے نیست....

SukoT
SukoT
۱۳۹۳/۰۹/۰۶

سیمین : پدرت اصلا میفهمه که تو پسرشی ..
نادر : اون نمیفهمه من پسرشم ، ولی من که میفهمم اون پدرمه !!
( دیالوگ به یاد ماندنی پیمان معادی درجدایی نادر از سیمین )

♥ به سلامتی همه ی فرزندهایی که توی پیری پدر رو یادشون نرفته

tanhaa21
tanhaa21
۱۳۹۳/۰۹/۰۶

قبل از تولد...
در دريايي از "آب" بوديم
بعد از تولد...
براي زندگي در محيطي پر از "هوا" هستيم
بعد از مرگ...
ميان خروارها "خاك" خواهيم خفت
پروردگارا ؛
ياريمان نما اين چرخه را با "آتش" به پايان نرسانيم.