بلاگ كاربران


تابستان تنهاییم چه بی ثمر به سوی خش خش عابران شهر ناکجا آباد میپیوندد ...

چه زود ثانیه ها ازهم سبقت می گیرند ، شتابان به سوی خط پایان زندگی درحرکتند ...

و آنچه از تو برجای می ماند کوله باری از خاطره که با برگریزان زنده میی شوند ...

شروع فصل دو نفره ی پاییزی ست ... 

اما چه سود که شبهای سرد را دیگر در کوچه پس کوچه های دو نفریمان تنها میپیمایم ...

گاهی به خود میگویم بگذار از یاد برود هر آنجه لبخند آنروزهارا دوباره بر لبانم می نشاند ...

اما سخت است ، سخت به اندازه هر ثانیه زندگی اکنونم ...

just for d___a

 

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


نخستین نظر را ایجاد نمایید !