دیوار کاربران


mo0hsen
mo0hsen
۱۳۹۳/۱۰/۲۱

کاش می شد خنده را، تکثیر کرد

کاش می شد اشک را، تبخیر کرد

کاش می شد زندگی، تحریر کرد

کاش می شد عذر یک، تقصیر کرد

کاش می شد عشق را، تقدیر کرد

کاش می شد نقص ها، تعمیر کرد

کاش می شد نیمه ها، تکمیل کرد

کاش می شد غصه ها، تقلیل کرد

کاش می شد مهر را، تجلیل کرد

کاش می شد شعر را، تحلیل کرد

کاش می شد دردها، تقسیم کرد

کاش می شد هدیه ها، تقدیم کرد

کاش می شد قفل دلتنگی، شکست

کاش می شد درب تاریکی، گسست

کاش می شد بین مردم، بود و زیست

کاش می شد مثل باران ها، گریست

کاش می شد از مسیر یار، رفت

کاش می شد از پس دیوار، رفت

کاش می شد با دلی خوش، زنده بود

کاش می شد بنده ای، دل زنده بود

کاش می شد با محبت، جان سپرد

کاش می شد بی توقع، بود و مرد ...

kavehahmadi
kavehahmadi
۱۳۹۳/۱۰/۲۱

زلال که باشی سنگ های کف رودخانه ات را می بینند،

بر می دارند و نشانه می روند درست به سمت خودت!!!

این است رسم دنیای امروز ما !...

sa23
sa23
۱۳۹۳/۱۰/۲۰

hey nariha!!!!!!!!!!!!!!!!11
age beri hichvaght nemibakhshamet!!!!!!!!!!!!!11
hey khole man shokhi kardam !!!!!!!!!!!!!1
baba aziat nakon man montazeretam!!!!!!!!!!!!!
bia bashe!!!!!!!!!!!!1

Skyboy21
Skyboy21
۱۳۹۳/۱۰/۲۰

گریه کردن را آرزو نکردم

ولی غم زمانه اشکمو جاری کرد

خواستم اونجور زندگی کنم که دلم می خواست

ولی دلم اونجور زندگی کرد که زمونه خواست

hasan74
hasan74
۱۳۹۳/۱۰/۲۰

سلام به برو بچ سايت خودمون

بلاگ جديدمه دوس داشتين يه سري بزنين ممنون

http://www.hamkhone.ir/member/28378/blog/view/175869--/

5+

sa23
sa23
۱۳۹۳/۱۰/۱۹

مـی گـویـنـد بـاران کـه بـبـارد

بـوی ِ خـاک بـلـنـد مـی شـود . .

پـس چـرا ایـنـجـا

بـاران کـه مـی بـارد

عـطـر خـاطـ ـره هـا مـی پـیـچـد ؟ . . .

sa23
sa23
۱۳۹۳/۱۰/۱۹

دارمت دوست به قدری که خدا میداند

راز این گفته فقط باد صبا می داند

مهرت ای عشق زمانی ز دلم پاک شود

که همه پیکر من زیر زمین خاک شود

Skyboy21
Skyboy21
۱۳۹۳/۱۰/۱۹

در میان دست هایت عشق پیدا میشود

زیر باران نگاهت، نسترن وا میشود

با عبور واژه ها از گوشه ی لب های تو

مهربانی خوب معنا میشود

sa23
sa23
۱۳۹۳/۱۰/۱۹

دوستت دارم پریشان‌، شانه می‌خواهی چه کار؟
دام بگذاری اسیرم‌، دانه می‌خواهی چه کار؟

تا ابد دور تو می‌گردم‌، بسوزان عشق کن‌
ای که شاعر سوختی‌، پروانه می‌خواهی چه کار؟

مردم از بس شهر را گشتم یکی عاقل نبود
راستی تو این همه دیوانه می‌خواهی چه کار؟

مثل من آواره شو از چاردیواری درآ!
در دل من قصر داری‌، خانه می‌خواهی چه کار؟

خرد کن آیینه را در شعر من خود را ببین
شرح این زیبایی از بیگانه می‌خواهی چه کار؟

شرم را بگذار و یک آغوش در من گریه کن‌
گریه کن پس شانه‌ی مردانه می‌خواهی چه کار؟

wilson
wilson
۱۳۹۳/۱۰/۱۸

http://www.hamkhone.ir/member/14403/blog/view/175472--/
بیاااااااا میخوایم بترکونیم!!!!!!!!!!