آن قدر به زندگی لبخند زدم

که مرا دیوانه پنداشت و ترکم کرد.

•

•
گاهی احساس دل

بالاتر از منطق است.

shabgarde.tanha

یه مورچه افسردگی می گیره. ازش می پرسن چته ؟
می گه:

7 سال عاشق یکی بودم. آخر فهمیدم چایی خشکه !!!

این حکایت عشقای ما توی فیسه

قدیما مراسم خواستگاری برای این بود خونواده ها دختر پسر رو بهم نشون بدن الان برای اینه که دختر و پسر خونواده هاشونو بهم نشون بدن.
******************
* *بابام حسرت زمان باباش را میخورد ... منم حسرت زمان بابام ... اما اگه پسر من بخواد حسرت زمان منو بخوره ... همچین با پشت دست میزنم تو دهنش، که نفهمه از کجا خورده.
******************
*ﺍُﺩﮐﻠﻦ 200 ﻫﺰﺍﺭ ﺗﻮﻣﻨﯽ ﻣﯿﺰﻧﯽ 3 ﺳﺎﻋﺘﻢ ﺑﻮﺵ ﻧﻤﯿﻤﻮﻧﻪ!!! ﺳﯿ ﮕﺎﺭ 200 ﺗﻮﻣﻨﯽ ﻣﯿﮑﺸﯽ ﺗﺎ 3 ﺭﻭﺯ ﺑﻮﺵ ﻣ ﯿ ﻤﻮﻧﻪ.
******************
* *تا حالا توجه کردین اندی که این همه می گفت: " دختر ایرونی مثل گله ، چه رنگ و بویی داره خودش رفت و زن غیر ایرونی گرفت؟ با جفت پا رفت تو احساسات دختر ایرونی.
******************
* *جمله پشت ماشین شیرازیه : زگهواره تا گور حسش نبود.
******************
* *اونايى كه معتقدن كسى كه رفته بر ميگرده 99% كفتر بازن.
******************
* *به سلامتی‌ اونایی که تا میان دخالت کنن همه بهشون میگن تو یکی‌ دیگه خفه شو !
******************
* *تا میخوام رو یه کاری تمرکز کنم، شاشم میگیره این بزرگترین مانع پیشرفتمه.
******************
* ** *-: شعار لرها در پاسخ به تهدیدات نظامی آمریکا: اوباما اوباما گوه میخوری تو باما.
******************
* *ﺩﻗﺖ ﻛﺮﺩﻳﻦ ﻭﻗﺘﻲ ﺑﭽﻪ ﺍﻱ ﺑﺪﻧﻴﺎ ﻣﻴﺎﺩ ﻫﻤﻪ ﺟﻤﻊ ﻣﻴﺸﻦ میگن ﭼﻪ ﻣﺎﻣﺎﻧﻴﻪ , ﻟﺒﺎﺷﻮ ﭼﻪ ﻣﺎﻣﺎﻧﻴﻪ ﻭ ﺍﺯ ﺑﺎﺑﺎ ﺧﺒﺮﻱ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻲ ﻳﺎﺩ ﺑﺎﺑﺎ ﻣﻴﻔﺘﻦ؟ ﻭﻗﺘﻲ ﭘﻮﺷﻚ ﺑﭽﻪ رو ﺑﺎﺯ میکنن ﻣﻴﮕﻦ ﺍﻱ* * ﺑﺎﺑﺎ ﭼﻘﺪﺭ ﺭﻳﺪه.
******************
* *لاک پشت‌ها هم عاشق میشن ولی‌ خوبیش اینه که عشقشون آروم آروم ترکشون میکنه.

تقریبا 5 ساعت مونده تا تحویل سال 94

پیش پیش مبارک

آنقدر ذهنم را درگیر خودت کرده ای....

که دیگر حتی نمی توانم مضمون تازه ای پیدا کنم

حالا حق میدهی در شعرهایم

به همین سادگی بگویم

" دوستت دارم "

ﺩﻟﻢ ﺁﻏﻮﺷﺖ ﺭﺍ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ، ﺗﺎ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺁﺭﺍﻡ ﻭ آﺭﺍﻡ ﮔﻮﺵ ﮐﻨﻢ ﺑﻪﺻﺪﺍﯼ ﻗﻠﺒﺖ.

ﻭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻢ ﺩﺭ ﻫﻮﺍﯼ ﻧﻔﺲ ﻫﺎﯾﺖ،

ﻭ ﻋﺎﺷﻖ ﺗﺮ ﺷﻮﻡ.

ﻭ ﻧﻔﺲ ﻫﺎﯾﻢ ﺑﻪ ﺷﻤﺎﺭﻩ ﺑﯿﻔﺘﻨﺪﻭ ﺑﯿﻘﺮﺍﺭ ﺗﺮ ﺷﻮﻡ...

ﺩﻟﻢ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ ﺑﺎﺯ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﯽ ﻭ ﻣﻦ....

ﻫﻤﯿﻦ ﻭ ﺑﺲ...

از عید و عید دیدنى یه جمله یادمه اونم اینه که
“صبر کن برسیم خونه من میدونم و تو”

از انسانها غمی به دل نگیر ؛ زیرا خود نیز غمگین اند

با آنکه تنهایند ولی از خود میگریزند

زیرا به خود و به عشق خود و به حقیقت خود شک دارند؛

پس دوستشان بدار اگر چه دوستت نداشته باشند...!

عاشقم!
اهل همین کوچه ی بن بست کناری

که تو از پنجره اش پای به قلب منِ دیوانه نهادی

تو کجا؟ کوچه کجا؟ پنجره ی باز کجا؟

من کجا؟ عشق کجا؟ طاقتِ آغاز کجا؟

تو به لبخند و نگاهی

منِ دلداده به آهی

بنشستیم

تو در قلب و

منِ خسته به راهی

گُنه از کیست؟

از آن پنجره ی باز؟

از آن لحظه ی آغاز؟

از آن چشمِ گنه کار؟

از آن لحظه ی دیدار؟

کاش می شد گُنهِ پنجره و لحظه و چشمت

همه بر دوش بگیرم

جای آن یک شب مهتاب

تو را تنگ در آغوش بگیرم