دیوار کاربران


mehditala
mehditala
۱۴۰۳/۰۴/۱۵

سالها شد رفته دمسازم ز دست، اما هنوز...
در درونم زنده است و زندگانی می کند...
بی ثمر هرساله در فکر بهارانم ولی...
چون بهاران می رسد با من خزانی می کند...

mehditala
mehditala
۱۴۰۳/۰۴/۱۵

سالها شد رفته دمسازم ز دست، اما هنوز...
در درونم زنده است و زندگانی می کند...
بی ثمر هرساله در فکر بهارانم ولی...
چون بهاران می رسد با من خزانی می کند...

mehditala
mehditala
۱۴۰۳/۰۴/۱۵

سالها شد رفته دمسازم ز دست، اما هنوز...
در درونم زنده است و زندگانی می کند...
بی ثمر هرساله در فکر بهارانم ولی...
چون بهاران می رسد با من خزانی می کند...

mehditala
mehditala
۱۴۰۳/۰۴/۱۵

سالها شد رفته دمسازم ز دست، اما هنوز...
در درونم زنده است و زندگانی می کند...
بی ثمر هرساله در فکر بهارانم ولی...
چون بهاران می رسد با من خزانی می کند...

mehditala
mehditala
۱۴۰۳/۰۴/۱۵

سالها شد رفته دمسازم ز دست، اما هنوز...
در درونم زنده است و زندگانی می کند...
بی ثمر هرساله در فکر بهارانم ولی...
چون بهاران می رسد با من خزانی می کند...

mehditala
mehditala
۱۴۰۳/۰۴/۱۴

روزگار غریبیست نازنین

mehditala
mehditala
۱۴۰۳/۰۴/۱۴

آمده ام تو به داد دلم برسی...تو سکوت مرا بشنو که صدای غمم نرسد به کسی...

QoQo
QoQo
۱۴۰۳/۰۴/۱۳


mehditala
mehditala
۱۴۰۳/۰۴/۱۲

خوشا دیدار ما در خواب...

mehditala
mehditala
۱۴۰۳/۰۴/۱۲

باید که شبی برسی به قرارم...