دیوار کاربران


_SahaR_
_SahaR_
۱۳۹۴/۱۱/۲۵

ملت تو کافی شاپ,
رو میزشون سوئیچ ماشین,ست سیگار وفندک, تبلت و اینجور چیزاست,
اون وقت من جاسوییچی که از چایی دوغزال برنده شدم جلومه...
ینی داغونما...


siamak
siamak
۱۳۹۴/۱۱/۲۵

__________█¶¶¶¶¶¶¶¶____________█¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶
__________█¶¶¶¶¶¶¶¶____________█¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶
__________█¶¶¶¶¶¶¶¶______________________█¶¶¶¶¶¶
_█¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶_____________█¶¶¶¶¶¶
_█¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶_________█¶¶¶¶¶¶
_█¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶_____█¶¶¶¶¶¶
__________█¶¶¶¶¶¶¶¶____________█¶¶¶¶¶¶_______█¶¶¶¶
__________█¶¶¶¶¶¶¶¶____________█¶¶¶¶¶¶_______█¶¶¶¶¶
__________█¶¶¶¶¶¶¶¶_____________█¶¶¶¶¶¶_____█¶¶¶¶¶
__________█¶¶¶¶¶¶¶¶_______________█¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۱۱/۲۵

صبر کن از سرِ این گردنه سرما برود

مرز زیبایـــی اگــــر آن سوی دنیــا برود

چشم باید به همان سو به تماشا برود

دیده از دور دو دریـــای مجـــاور با هم

چشم من می شکند پنجره را تا برود

بارها سنگ به پیشانی شوقش خورده

رود اگــــر خواسته از درّه به دریـــا برود

سرنگون گشتن فوّاره به ما ثابت کرد

آب می خواسته بـــا واسطه بالا برود

آی مردم...به خدا آب زلال است زلال...

بگذارید خودش راهِ خودش را برود

کدخدا گفته که تا کار به دعوا نکشد

یکی از این دو نفـــر باید از اینجا برود

یا که یوسف به دیار پدری برگردد

یا که با پیـرهن ِ پاره زلیخـــا برود

کدخدا گفته که این دهکده، عاشقکده نیست

هرکـــه عــــاشق شده از دهکده ی مــا برود

کوزه بر دوش سرِچشمه نیا...با این حرف

باید از دهکده یک دهکده رسـوا بــرود

باز پیراهن ِ گلدار بــه تن خواهـــی کرد

صبر کن از سرِ این گردنه سرما برود...!

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۱۱/۲۵

در نگاهت رنگ آرامش نمایان می شود

آه می ترسم که دارد باز طوفان می شود

آرزوهایم همین کاخــی کـــه برپا کرده ام

زیر آن طوفان سنگین سخت ویران می شود

خوب می دانم که یک شب در طلسم دست تو

دامن پرهیـــز من تسلیـم شیطان می شود

آنچه از سیمای من پیداست غیر از درد نیست

گرچـه گاهی پشت یک لبخند پنهان می شود

عاقبت یک روز می بینی که در میدان شهر

یک نفر با خاطراتش تیـر باران می شود


مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۱۱/۲۵

عشق های جریمه

اشتباه اول من و تو یک نگاه بود

عشق ما از اولین نگاه اشتباه بود

گر چه باورت نمی شود ولی حقیقتی است

اینکه کلبه ی من از غم تو روبراه بود

می دویدم و میان کوچه جار می زدم

های های گریه بود و اشک و درد و آه بود

گاه گریه می شدیم و گاه خنده مثل شوق

این هم از تب همان نگاه گاه گاه بود

جنگ بر سر من و خدا و عشق بود سیب

سیب بی گمان در این میانه بی گناه بود

هر کجای شب که مثل سایه پرسه می زدیم

ردی از عبور سرد آفتاب و ماه بود

آفتاب من تویی و ماه من بگو چرا

با حضور آفتاب، روز من سیاه بود؟

اهل شکوه نیستم وگرنه آنهمه غروب

بر غریبی من و تو بهترین گواه بود

هرچه می دوم به انتهای خود نمی رسم

مانده ام کجا، کجای کار اشتباه بود

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۱۱/۲۵

خسته ام
بیا برای من کتاب بخوان
برای من چایی بخور و کمی برای من بخواب
من هم برای تو میمیرم !
.


0Arta
0Arta
۱۳۹۴/۱۱/۲۵

متنفرم ازخاطراتى كه
وقــتى یـــادشون مـــیوفتم
با خودم مى گم :
وااااااااااى
من چقدر ** احمق ** بودم ..........!!!!!

+5

siamak
siamak
۱۳۹۴/۱۱/۲۵

امروز از دانشگاه آزاد زنگ زدن بیا ثبت نام کن
تعجب کردم
گفتم من که آزمون شرکت نکردم
گفت اون روز تو تلگرام به دوستت گفتی
شاید تو آزمون ارشد شرکت کنی
ما ثبت نامت کردیم
آزمون هم جات دادیم
الان ترم دو هستی
نگران نباش درست خوبه
فقط شهریه بدهکاری



siamak
siamak
۱۳۹۴/۱۱/۲۵

پیدا شدن کارت شارژ ایرانسل
توی جیب مرد متاهلی که خط همراه اول داره،
مثل کشف ۱۰ کیلو تریاکه توی ماشین یه قاچاقچی
حکمش اعدامه … اعدام !

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۱۱/۲۵

مثل همیشه، چشم‌هایَت را ببند!
تمامِ کسانی
که راحت فراموش می‌کنند،
همه‌چیز را با چشمِ بسته تماشا کرده‌اند!
عکاس‌ها
فقط لبخند می‌خواهند
و برایِ‌شان مهم نیست
که پشتِ این لبخندهایِ مصنوعی
چه دردی پنهان شده است!
حتا فکر نمی‌کنند،
کیفیتِ لبخند هیچ کسی
به لنز بستگی ندارد!
گاهی فقط یک لحظه
با یک فلاش
تکلیفِ تمام رابطه‌ها روشن می‌شود!
آن‌قدر سریع
که هیچ کس آن را نمی‌بیند!

عکس‌هایت را بگیر
چشم‌هایت را ببند
و دیگر به هیچ لبخندی فکر نکن!
آدم‌ها
همیشه جلویِ دوربین
لبخند می‌زنند!