دیوار کاربران


ƤƛƦӇƛM
ƤƛƦӇƛM
۱۳۹۳/۰۶/۲۸

زیباترین دیالوگ پدر ژپتو به پینوکیو:چوبی بمان دنیای آدم ها سنگیست...!!!

ƤƛƦӇƛM

REZA20zzz
REZA20zzz
۱۳۹۳/۰۶/۲۸

آهنگ شاهین نجفی به نام BBC

http://www.hamkhone.ir/member/46601/blog/view/147788/
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خوشحال میشم به بلاگم سر بزنی

amir_sakett
amir_sakett
۱۳۹۳/۰۶/۲۸

اینم مثبت 5 = 72
پولشو لطفا به حسابم واریز کنید

mk666
mk666
۱۳۹۳/۰۶/۲۸

یه زن و شوهر عاشق اما فقیر سر سفره شام نشستند غذاشون خیلی مختصر و کم بود که یک نفر را به زور سیر میکرد مرد به خاطر اینکه زنش بیشتر غذا بخوره گفت بیا چراغ را خاموش کنیم و توی تاریکی بخوریم زن قبول کرد چند دقیقه چراغها را خاموش کردند ولی بعد که روشن کردند غذاها دست نخورده توی ظرف مونده بود.

****************************

مرد و زن جوانی سوار بر موتور در دل شب می راندند.آنها عاشقانه یکدیگر را دوست داشتند.
زن جوان: یواش تر برو، من می ترسم.
مرد جوان: نه، اینجوری خیلی بهتره.
زن جوان: خواهش میکنم ، من خیلی می ترسم.
مرد جوان: خوب، اما اول باید بگی که دوستم داری.
زن جوان: دوستت دارم، حالا میشه یواش تر برونی.
مرد جوان: منو محکم بگیر.
زن جوان: خوب حالا میشه یواش تر بری.
مرد جوان: باشه به شرط اینکه کلاه کاسکت منو برداری و روی سر خودت بذاری، آخه نمیتونم راحت برونم، اذیتم میکنه.

روز بعد واقعه ای در روزنامه ثبت شده بود. برخورد موتور سیکلت با ساختمان حادثه آفرید. در این سانحه که به دلیل بریدن ترمز موتورسیکلت رخ داد، یکی از دو سرنشین زنده ماند و دیگری درگذشت. مرد جوان از خالی شدن ترمز آگاهی یافته بود. پس بدون اینکه زن جوان را مطلع کند با ترفندی کلاه کاسکت را بر سر او گذاشت و خواست تا برای آخرین بار دوستت دارم را از زبان او بشنود و خودش رفت تا او زنده بماند. دمی می آید و بازدمی میرود. اما زندگی غیر از این است و ارزش آن در لحظاتی تجلی می یابد که نفس آدمی را می برد.

ƤƛƦӇƛM
ƤƛƦӇƛM
۱۳۹۳/۰۶/۲۸

+5

Amir_omidi
Amir_omidi
۱۳۹۳/۰۶/۲۸

نگاه کن که غم درون دیده ام ،چگونه قطره قطره آب می شود

چگونه سایه سیاه سر کشم،اسیر دست آفتاب می شود

marya1370
marya1370
۱۳۹۳/۰۶/۲۷

+5

Amir_omidi
Amir_omidi
۱۳۹۳/۰۶/۲۷

✽تنهــــــا چیــــــــزی که بایـد از زندگـــی آمــــوخت✽
✽فقــط یــک کلمـــــــه اسـت✽

* میگـــــــــــذرد *

✽امـــــا دق میدهــد تا بگـــــــذرد✽

+5

Kaveh33
Kaveh33
۱۳۹۳/۰۶/۲۷

●●●●●●▬▬▬▬▬ஜ۩۞۩ஜ▬▬▬▬▬●●●●●ا

.•*.
˙·٠●❤ Buz Tutar Yanizlighim ❤●٠

مورد داشتیم اسید پاشیدن به صورت دختره
ولی هیچیش نشده
لامصب آرایش نیس که ، ایزوگام شـــــرقه ، نم پس نمیده)))))))

•*.
˙·٠●❤ Har Zaman Kalbimdesin Narde Olursan Ol Angak Buno Bilmalisin Birtak Seni Seviyorum Ashkim ❤●٠·˙

●●●●●●▬▬▬▬▬ஜ۩۞۩ஜ▬▬▬▬▬●●●●●ا

hadel
hadel
۱۳۹۳/۰۶/۲۷

سلام من امروز با صدای پرنده های تو باغم ازخواب بیدارشدم...
رفتم دسشویی فرنگیمو برگشتم صبحانه بخورم...
صبحانه نگو... خدمتکارام یه سفره برام انداخته بودن 20متر وهرچی که فکرشو بکنی توسفره بود...هیچی دیگه صبحانه روخوردم و با فراری البالوییم رفتم بیرون ی چرخی بزنم...داشتم میرفتم یهو یه زانتیا نوک مدادی اومد کنارم 5تا پسر هیکلی توش بود...یکیشون گفت هی بچه سوسول بزن کنار کارت داریم...
منم زودزدم کنار ورفتم پایین اقا دیدم همشون پیاده شدن وباگرزوچماق اومدن گفتن دیروز توجاده چالوس چرا ازما سبقت گرفتی؟
منم گفتم گرفتم ک گرفتم که چی؟هاهاها...
یهویکیشون حمله کردباگرز بزنه توسرم اقا سرتو درد نیارم گرزو ازش گرفتم وافتادم به جونشون...تااونجایی که میخوردن زدمشون یکیشون ضربه مغزی شد مرد...یکی دیگشون کلا فلج شد..اون یکیم جفت دستاشو قلم کردم..یکی دیگشونم جفت پا ودستشو شکستم...واخریم که خیلی پرو بود رو گرفتم وگرزو توسرش شکستم...میخواستم سوارماشینم بشم که یهوپلیس رسید...ومنم ازخواب بیدارشدم.....