دیوار کاربران


shadi1357
shadi1357
۱۳۹۳/۱۱/۱۱

دلت را خانهٔ مـا کن، مصفّـا کردنش با من به من درد دل افشا کن، مـداوا کردنش با من
اگر گم کرده‌ای ای دل، کلید استجــابت را بیا یک لحظه با ما باش، پیــدا کردنش با من
بیفشان قطره‎ی اشکی که من باشم خریدارش بیاور قطره‌ای اخــلاص، دریـــا کردنش با من
اگر درها به‌رویت بسته شـد دل بد مکن بازآ درِ این خانه دق‌البـاب کُـــن ، واکردنش با من
به ما گو حاجت خود را، اجـابت می‌کنم آنی طلب ‎کن هرچه می‌خواهی، مهیّـــا کردنش با من
بیا قبل از وقـوع مرگ روشـن کن حسابت را بیاور نیک وبد را جمـع ، منها کردنش با من
چو خوردی روزی امروز ما را شـکر نعمت کن غم فردا مخور، تأمیــن فـــردا کردنش با من
به قـرآن آیهٔ رحمت فـراوان است ای انسان بخوان این آیه را، تفسیر و معنا کردنش با من
اگر عمری گنـه کردی، مشو نومیــد از رحمت تو توبه نامه را بنویس، امضـا کردنش با من
صبح قشنگ زمستونیتون بخیروشادی

MISS_TINA
MISS_TINA
۱۳۹۳/۱۱/۱۱





141

hanisa
hanisa
۱۳۹۳/۱۱/۱۱



با دوربینت طوری فیلم بگیر که هروقت خواستی تماشا کنی مجبور نشی هی رد کنی!



+5

vahidkohnavard
vahidkohnavard
۱۳۹۳/۱۱/۱۱

تا صبح بیدارم ، چرا ؟ چون دوستت دارم

آرام می بارم ، چرا ؟ چون دوستت دارم

من دوری از چشمِ تو را طاقت نمی آرم

از درد می نالم ، چرا ؟ چون دوستت دارم

abd
abd
۱۳۹۳/۱۱/۱۱

عـشـق را طـبیـب کائنات خوانده اند،زیرا اگر عبارتهای
تاکیدی مربوط به آن در دل یا به صدای بلند تکرارشود،
قدرت شفای هرگونه ناخوشی را دارد.

tanha20
tanha20
۱۳۹۳/۱۱/۱۱

معبودا !

به بزرگی آنچه داده ای آگاهم کن تا کوچکی آنچه ندارم نا آرامم نکند . .

سلام صبحتون به شادی

sayee
sayee
۱۳۹۳/۱۱/۱۱

ﻣﯿﮕﻦ ﻭﺍﺱ ﮐﺴﯽ ﺑﻤﯿﺮ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﺕ ﺗﺐ ﮐﻨﻪ
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ﮐﺴﯽ ﺗﺐ ﻧﮑﺮﺩ؟
ﺳﺮﻓﻪ ﺍﻡ ﻧﺒﻮﺩ ؟
ﻋﻄﺴﻪ ﺍﯼ !
ﺳﮑﺴﮑﻪ ﺍﯼ؟ !!
ﮐﺴﯽ ﻫﺴﺖ ﺍﺻﻦ؟
ﺑﺮﻡ؟؟
ﺣﺴﺎﺳﯿﺖ ﻓﺼﻠﯽ ﻫﻢ ﻗﺒﻮﻟﻪ !!
ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮐﻪ ﺭﺳﯿﺪ ﻫﻤﻪ ﻣﺮﯾﻀﺎﺭﻭ ﺷﻔﺎ ﺩﺍﺩﯼ؟

vahidkohnavard
vahidkohnavard
۱۳۹۳/۱۱/۱۱

عکس ها

هزاران حرف ناگفته در خود دارند

بغض های فرو خورده

رازهای مگو…

اهل درد که باشی

عکس ها برایت شعر می خوانند.

behzad12
behzad12
۱۳۹۳/۱۱/۱۱

صبــــحتون بخـــــــــیر

mo0hsen
mo0hsen
۱۳۹۳/۱۱/۱۱

نشسته ای لب جاده در ابتدای خودت
و چشم دوخته ای تا به ناکجای خودت

بدون هیچ دلیلی به راه می افتی
سوار سایه ی تردید، پا به پای خودت

و فکر می کنی این جاده را کجا دیدی
که آشناست دراین جاده ردّ پای خودت

بگیر دست خودت را که باز گم نشوی
دراین شلوغی دلگیر ، لابلای خودت

صدا زدی که کجایم؟ صدا به کوه رسید
و بازگشت به سمت خودت صدای خودت

سَر و تَه همه ی جاده ها به هم وصل است
تو در خودت نرسیدی به هیچ جای خودت

تو طرح مبهمی از پازل خودت هستی
که گم شدی وسط تکّه تکّه های خودت

رسیده ای به ته جاده های بی سر و ته
و باز دست تکان میدهی برای خودت...