دیوار کاربران


مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۱۱/۰۱

باید راز شب را از"شب بو" پرسید
آنها به یقین راز شب رامی دانند
چرا که عطرشان را
فقط درشب پخش می کنند
وچه عاشقانه و بی ریا
عطرشان رابه همه می بخشند

سهم شبتون عطرشب بوهای عشق

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۱۰/۲۹

توکل چه کلمه زیباییست؛

اجازه دادن به خداوند که خودش تصمیم بگيرد.
تنها خداوندست که بهترینها را برای بندگانش رقم میزند.
فقط بخواهیم و آرزو کنیم، اما پیشاپیش شاد باشيم وایمان داشته باشيم که رویاهايمان همچون بارانی در حال فرو ریختن اند.
پیشا پیش شاد باشیم و شکر گزار !
چرا که خداوند نه به قدر رویاهایمان بلکه به اندازه ایمان واطمینان ما انسانهاست، که می بخشد.

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۱۰/۲۹

آیندۀ زیباازآن کسانی خواهدبودکه
زیبایی رویاهایشان راباتمام وجود باوردارند
لبخندبزنیم وبگوییم
باوردارم که میشود

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۱۰/۲۸

بعضی آدم ها باعث می شوند که
خنده شما کمی بلندتر،
لبخندتان کمی درخشان تر
و زندگی تان کمی بهتر شود.
سعی کنید یکی از این آدما باشین ...

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۱۰/۲۸

۳ چیزبرای شاد بودن حیاتی است!

کاری برای انجام دادن
کسی برای دوست داشتن
و امید به فردای بهتر

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۱۰/۲۸

هر آنچه را كه از دل و نیتمان بگذرانيم، دير يا زود همان در زندگيمان رخ خواهد داد. پس، به دل بياموزيم كه فقط نيكى ها را از خود بگذراند تا ما را به مراد و آرمانهاى والا برساند. با مثبت انديشى و نيك گرايى، مسير رسيدن به آرمانها ساده ميگردد، وتقدير رخ ميدهد. و تقدير يعنى به بار نشستنِ نيك انديشى و مثبت گرايى.

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۱۰/۲۸

زندگی فردا نيست، زندگی امروز است، زندگی قصه عشق است و اميد، صحنه ی غمها نيست. به چه می انديشی؟ نگرانی بیجاست، عشق اينجا و تو اینجا و خدا هم اينجاست، پای در راه گذار، راهها منتظرند، تا تو هر جا كه بخواهی برسی، پس رها باش و رها، تا نماند قفسی

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۱۰/۲۷

روزگار غریبی است...
نمڪدان را ڪه پر میڪنی توجهی به ریختن نمڪها نداری ...
اما زعفران را ڪه میسابی
به دانه دانه اش توجه میڪنی!!!

حال آنڪه بدون نمڪ هیچ
غذایی خوشمزه نیست...
ولی بدون زعفران ماهها و سالها میتوان آشپزی ڪرد و غذا خورد...

مراقب نمڪهای زندگیتان باشید
ساده و بی ریا و همیشه دم دست
ڪه اگر نباشند وای بر سفره زندگی!!

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۱۰/۲۷

بعضی از آدم ها دچار پارانویای معشوق بودن می شوند.
بدین صورت که با گذشت روزها و ماه ها هنوز دلشان می خواهد بروی و با تمنا و احترام به زندگیت دعوت شان کنی.
توقع شان از عشق همان چیزیست که نظامی گفت و کاریست که مجنون کرد.
زمانه که عوض می شود، قصه ها هم حال و هوای دیگری می گیرند.
عاشق ها خسته می شوند و شکست ها از آدم ها افراد عاقلی می سازد که هرگز دوبار سر به لانه ی مار نمی زنند.
این وسط بد به حال همین متوهمان بیچاره می شود که به خیالشان زمان قادر به از بین بردن احساسات و جایگاه آدم ها نیست.
بدا به حال این بیچارگان که نمی دانند، شورِ چیزی که درآمد دیگر مزه اش به ذائقه خوش نمی آید.
این بیچارگان می مانند با علامت های سوالی که هرگز جوابی برایشان نیست مگر با یادآوری اشتباهاتشان.
و این مثل معروف که می گوید" از دل برود هر آن که از دیده برفت" اینطور مواقع جواب می دهد.

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۱۰/۲۷

خودت باش !
کسی هم اگر خوشش نیامد، نیامد
اینجا کارخانه ی مجسمه سازی نیست ...